نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 157
القِيامَةِ بِلِجامٍ مِنْ نارٍ؛ هر كه او علمى پنهان كند از اهلش روز قيامت لگامى از آتش بر سر او كنند. [1]
پندهاى مرغكان
كلبى گفت از رواتى ديگر از كعب الاحبار، كه او گفت : يكى روز مرغكى آن را «وَرَشان» گويند به نزديك سليمان آوازى كرد، او گفت : دانى تا چه مى گويد؟ گفتند : نه، گفت مى گويد : لِدُوُا لِلْمِوْتِ وَابنُوا لِلْخَرابِ بزايى براى مرگ و بنا كنى براى ويرانى. و روزى فاخته اى به نزديك او آوازى كرد، گفت : دانى تا چه مى گويد : مى گويد : لَيْتَ الخَلْقَ لَمْ يُخْلَقُوا؛ كاشكى تا خلق را نيافريدندى. و طاووسى آواز داد بر او و گفت : دانى تا چه مى گويد : گفتند : نه، گفت : مى گويد : كَما تَدينُ تُدانُ؛ چنان كه كنى تو را جزا كنند. هُدهُدى به نزديك او آوازى كرد، گفت : دانى تا چه مى گويد؟ مى گويد : مَنْ لا يَرْحَمْ لا يُرْحَمْ؛ هركه او را رحمت نكند بر او رحمت نكنند. روزى صُرَدى به نزديك او بانگى كرد، گفت : دانى تا چه مى گويد؟ گفتند : نه. گفت : مى گويد : اِسْتَغْفِروُا اللّه َ يا مُذْنِبُونَ؛ از خداى آمرزش خواهيد اى گناهكاران، براى آن رسول صلى الله عليه و آله نهى كرد از كشتن او. طوطى اى به نزديك او آوازى داد، گفت : دانى تا چه مى گويد؟ مى گويد : كُلُّ حَىٍّ مَيِّتٌ وَكُلُّ جَديدٍ بالٍ؛ هر زنده بميرد و هر نوى كهن شود. پرستكى آوازى داد، گفت : دانى تا چه مى گويد؟ گفتند : نه، گفت : مى گويد : قَدَّموا خَيْرا تَجِدِوهُ؛ خيرى تقديم كنى تا بيابى، براى اين رسول نهى كرد از كشتن او.