responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 137

يوشع خدا را خواند و از او خواست بى گناهى او را آشكار سازد و در اين خواسته التماس كرد. خدا در خواب به آنان نشان داد كه موسى عليه السلام كشته نشده است و به مرگ طبيعى مرده است و يوشع بى گناه است. همگى در يك شب چنين خواب ديدند. يوشع را رها كردند و دريافتند او بى گناه است».
ديگرى گفته است: «موسى عليه السلام در طلب پاره اى نيازهاى خويش مى رفت. گروهى از فرشتگان را ديد كه گورى مى كنند. موسى عليه السلامايستاد و آنان را نگريست. آن گور براى وى بسيار نيك آمد. در آن نگريست؛ راحتى ديد و سبزى و خوشى كه از آن نكوتر نديده بود. پرسيد: اى فرشتگان اين گور را براى كه مى كنيد؟ گفتند: براى بنده اى گرامى از بندگان خدا . موسى عليه السلامگفت: پيداست كه آن بنده براى خدا بسيار گرامى است. من چنين گور خوشى نديده بودم . فرشتگان پرسيدند: اى گزيده خداى، مى خواهى كه اين گور از آن تو باشد؟ گفت: آرى . گفتند: اينجا فرورو، بخواب و به رحمت خدا رو كن و نفسى آسان برآر . موسى چنين كرد، فرورفت و خوابيد و رو سوى قبله كرد و دمى برآورد و با آن دم جان داد. فرشتگان براى او گور آماده ساختند».
برخى ديگر از مفسران گفته اند: «عزرائيل نزد موسى آمد و براى او سيبى از بهشت آورد. موسى سيب را گرفت و بوييد و جان داد». گفته اند كه موسى به آسانى جان داد. يوشع بن نون او را در خواب ديد و پرسيد: «اى پيامبر خدا سكره موت يافتى؟» گفت: «همچون گوسفندى كه او را زنده پوست كنند».
در تاريخ آمده است كه عمر موسى عليه السلام صد و بيست سال بوده است. بيست سال در مُلك افريدون و صد سال در مُلك منوچهر. هنگامى كه

نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 137
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست