responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي نویسنده : عسکر حقوقی    جلد : 1  صفحه : 279

خديجه جامه بر من افكند و من بخفتم. جبرئيل عليه السلامدگر باره آمد و آيه «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ» [1] آورد. برخاستم و اين حال با خديجه بگفتم و گفتم من مى ترسم تا اين حال سودايى است مرا. خديجه گفت: حاشاك دور باد از تو اين حديث! خدا تو را از اين آفت دور دارد كه مردم را دستگيرى و صله رحم كنى و رنج از مردمان باز دارى و مهمان را طعام دهى و مردم را بر نوائب روزگار معاونت كنى. آن گه گفت: برخيز تا نزديك عمّ من رويم و اين حديث با وى بگوييم تا او در اين چه گويد. برخاستيم و نزديك ورقة بن نوفل شديم و او كتاب اوائل خوانده بود. چون اين حديث بشنيد، گفت: هنيئاً لك يا محمد صلى الله عليه و آله! أنت الناموس الأعظم؛ تو ناموس اعظمى كه ما در كتب اوائل خوانده ايم از تورات و انجيل، و تو پيغمبر آخر الزمانى كه ختم نبوت به تو كند خداى تعالى و كاشكى من در روزگار تو بودمى تا تو را نصرت كردمى. تمام پندارى در آن مى نگرم كه تو را از اين شهر بيرون كنند و برنجانند تو را. گفت: مرا بيرون كنند؟ گفت: آرى و هيچ پيغمبر خداى نفرستاد، الاّ او را برنجانيدند. آن گه رسول صلى الله عليه و آله گفت: هر گه كه بر خلوتى و بر كوهى بودمى، جبرئيل عليه السلام مرا پيش آمدى. من خواستمى تا خود را بينداختمى، او مرا بگرفتى. پس برفتم، ديگر باره ورقه را خبر كردم. مرا گفت: يا محمّد! چون اين ندا بشنوى، مگريز؛ بر جاى باش تا چه مى گويد تو را. آنچه گويد، بشنو و ياد گير. گفت: برفتم و ديگر نوبت، كه آمد، گفت: يا محمد! إنّك نبي حقّاً؛ تو پيغمبرى به درست بخوان! گفتم: چه خوانم؟ گفت: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» تا به آخر سوره. من ياد گرفتم و برفتم ورقه نوفل را خبر دادم مرا گفت: ابشر فإنّك أنت النبي الذي


[1] المدّثر (۷۴): آيه ۱ و ۲ .

نام کتاب : تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي نویسنده : عسکر حقوقی    جلد : 1  صفحه : 279
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست