نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 3 صفحه : 4
داشت، پس از
نزول آيه فوق به خدمت پيامبر ص آمد و عرض كرد: مىدانى كه محبوبترين اموال من
همين باغ است، و من مىخواهم آن را در راه خدا انفاق كنم تا ذخيرهاى براى رستاخيز
من باشد، پيامبر ص فرمود:
بخ بخ ذلك
مال رابح لك
: آفرين بر تو،
آفرين بر تو، اين ثروتى است كه براى تو سودمند خواهد بود، سپس فرمود:
من صلاح
مىدانم كه آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهى، ابو طلحه دستور پيامبر ص را عمل
كرد و آن را در ميان بستگان خود تقسيم كرد [1]
2- روزى مهمانى بر ابو ذر وارد شد، او كه زندگى سادهاى داشت از مهمان معذرت خواست
كه من بر اثر گرفتارى نمىتوانم شخصا از تو پذيرايى كنم، من چند شتر در فلان نقطه
دارم، قبول زحمت كن بهترين آنها را بياور (تا براى تو قربانى كنم) ميهمان رفت و
شتر لاغرى با خود آورد، ابو ذر به او گفت به من خيانت كردى، چرا چنين شترى آوردى؟
او در جواب گفت: من فكر كردم روزى به شترهاى ديگر نيازمند خواهى شد، ابو ذر گفت:
روز نياز من زمانى است كه از اين جهان چشم مىبندم (چه بهتر كه براى آن روز ذخيره
كنم) خداوند مىفرمايد:
لَنْ
تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[2]
3- زبيده همسر هارون الرشيد قرآنى بسيار گرانقيمت داشت كه آن را با زر و زيور و
جواهرات تزيين كرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت، يك روز هنگامى كه از همان
قرآن تلاوت مىكرد به آيه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى
تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ رسيد، با خواندن آيه در فكر فرو رفت
و با خود گفت هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا
انفاق كنم، كسى را به دنبال جواهرفروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت
و بهاى آن را در بيابانهاى حجاز براى تهيه آب مورد نياز باديهنشينان مصرف كرد كه مىگويند:
امروز هم بقاياى آن چاهها وجود دارد و به نام او ناميده مىشود.