نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 27 صفحه : 417
ولى با روشن شدن موضع ابو لهب پاسخ اين سؤال نيز روشن مىشود.
نام او" عبد العزى" (بنده بت عزى) و كنيه او" ابو لهب"
بود، انتخاب اين كنيه براى او شايد از اين جهت بوده كه صورتى سرخ و برافروخته
داشت، چون لهب در لغت به معنى شعله آتش است.
او و همسرش" ام جميل" كه خواهر ابو سفيان بود از سختترين و بدزبان
ترين دشمنان پيغمبر اكرم ص بودند.
در روايتى آمده است كه شخصى بنام" طارق محاربى" مىگويد: من در
بازار" ذى المجاز" بودم (ذى المجاز نزديك عرفات در فاصله كمى از مكه
است) ناگهان جوانى را ديدم كه صدا مىزند:" اى مردم! بگوئيد:
لا اله الا اللَّه تا رستگار شويد"، و مردى را پشت سر او ديدم كه با سنگ
به پشت پاى او مىزند به گونهاى كه خون از پاهايش جارى بود، و فرياد مىزد:"
اى مردم! اين دروغگو است، او را تصديق نكنيد"! من سؤال كردم اين جوان كيست؟
گفتند:" محمد" است كه گمان مىكند پيامبر مىباشد، و اين پير مرد عمويش
ابو لهب است كه او را دروغگو مىداند [1] در خبر ديگرى آمده است كه" ربيعة بن عباد"
مىگويد: من با پدرم بودم رسول اللَّه ص را ديدم كه به سراغ قبائل عرب مىرفت، و
هر كدام را صدا مىزد و مىگفت: من رسول خدا به سوى شما هستم، جز خداى يگانه را
نپرستيد، و چيزى را همتاى او قرار ندهيد ...
هنگامى كه او از سخنش فارغ مىشد مرد احول خوش صورتى كه پشت سرش بود صدا
مىزد:" اى قبيله فلان! اين مرد مىخواهد كه شما بت لات و عزى، و هم پيمانهاى
خود را از جن رها كنيد، و به سراغ بدعت و ضلالت او