نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 9 صفحه : 142
و در روزى كه رسول
خدا 6 از دنيا رحلت كرد به صورت مغيرة بن شعبه مجسم شد و گفت: اى مردم دين خدا
را مانند امپراطورى كسرى و قيصر موروثى نكنيد، شما امروز آن را توسعه دهيد قهرا
براى هميشه توسعه پيدا مىكند. بنا بر اين، زمامدارى آن را به بنى هاشم ندهيد كه
فردا منتظر زنان حامله شويد تا بزايند و فرزندشان زمامدارتان شود[1].
و در مجمع
البيان مىگويد: بعضى گفتهاند: در جنگ بدر وقتى دو فريق روبرو شدند ابليس در صف
مشركين بود، و حارث بن هشام دست او را گرفته بود، وقتى مىخواست فرار كند حارث
گفت: سراقه كجا مىروى؟ مىخواهى ما را در اين حالت تنها بگذارى؟ گفت:
(
إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ-) من مىبينم آنچه را كه شما نمىبينيد
گفت: به خدا قسم ما جز عذرههايى از مدينه چيزى نمىبينيم ابليس به سينه حارث زد و
خود را رها كرد و گريخت، و به دنبالش لشكر كفار شكست خورد.
بعد از آنكه
لشكر به مكه برگشت همه گفتند سراقه لشكر ما را شكست داد، اين معنا به گوش سراقه
رسيد، گفت به خدا قسم كه من اصلا از رفتن شما به جنگ اطلاع نداشتم، تا اينكه از
فرار كردن شما مطلع شدم. گفتند: تو در فلان روز نزد ما آمدى. قسم خورد كه چنين
چيزى نيست، وقتى مسلمان شدند فهميدند كه در آن روز شيطان بوده كه به صورت سراقه
مجسم شده است، آن گاه صاحب مجمع البيان اضافه كرده است كه اين روايت از ابى جعفر و
ابى عبد اللَّه (ع) نيز رسيده است[2].
[اشاره به
اينكه تجسم شيطان در صورتهاى انسانى، امر محالى نيست تا استبعاد شود]
مؤلف: نظير
اين روايت را ابن شهرآشوب از آن دو بزرگوار نقل كرده[3]،
و در معناى اين دو روايت روايات بسيارى از طرق اهل سنت از ابن عباس و غير او نقل
شده است.
و در بيان
سابق ما گذشت كه بعضى از مفسرين اين معنا را استبعاد كرده و رواياتى كه متضمن آن
است ضعيف دانستهاند، و حال آنكه گفتيم: اين روايات امر ممكنى را اثبات مىكند نه
امر محالى را، و در مباحث علمى صرف استبعاد دليل شمرده نمىشود، و تجسمهاى برزخى
هم خيلى نادر و نوظهور نيست، پس هيچ موجبى براى اينكه در انكار آن اصرار بورزيم
نيست. البته در اثبات آن هم نمىشود اصرار كرد و ليكن ظاهر آيه با اثبات آن بهتر
مىسازد.
و در الدر
المنثور در ذيل جمله(وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ...) مىنويسد:
ابن ابى حاتم از