نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 8 صفحه : 397
اولى فرمود:(أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ
الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ) و در باره دومى فرمود:( بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ
لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ) بلكه
تكذيب كردند چيزى را كه احاطهاى به علم آن نداشتند و هنوز تاويل آن را نشنيده
بودند [1].
مؤلف: اين
روايت را عياشى نيز از اسحاق از آن جناب نقل كرده، و نظير آن را از اسحاق بن عبد
العزيز از ابى الحسن اول (ع) روايت كرده است[2].
[چند روايت
در مورد قرار گرفتن كوه بر بالاى سر بنى اسرائيل و پذيرفتن آنان تورات را پس از
آن]
و در تفسير
قمى در معناى(وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ ...) گفته است:
امام صادق (ع) فرموده: وقتى تورات بر بنى اسرائيل نازل شد بنى اسرائيل زير بار آن
نرفتند، خداوند كوه طور را از جاى كند و بر بالاى سرشان نگهداشت و فرمود: اگر قبول
نكنيد كوه را بر سرتان مىكوبم، بنى اسرائيل در حالى كه سرهايشان را از ترس دزديده
بودند ناگزير تورات را پذيرفتند[3].
و در احتجاج
از ابى بصير روايت كرده كه گفت: روزى مولانا ابو جعفر محمد بن على (ع) در حرم
نشسته بود و جماعتى از دوستانش دورش حلقه زده بودند، در اين ميان طاووس يمانى با
يك دسته از اصحابش نزديك شد و به حضرت عرض كرد: اجازه مىدهى سؤالى بكنم؟ حضرت
فرمود: اذنت داديم بپرس، طاووس يكى پس از ديگرى سؤالاتى مىكرد و جواب خود را
مىگرفت، از جمله سؤالاتى كه كرد يكى اين بود كه مرا خبر ده از طائرى كه بالا رفت
و قبل از آن و بعد از آن چنين طائرى بالا نرفت و قرآن هم آن را ذكر كرده؟ حضرت
فرمود: كوه طور سينا بود كه خداوند آن را بر بالاى سر بنى اسرائيل نگاه داشت، و آن
كوه با همه اطراف خود بر سر ايشان سايه افكند، و بنى اسرائيل از سايه افكندنش
عذابهاى گوناگونى ديدند تا سرانجام تورات را قبول كردند، و اينكه گفتى قرآن نيز
از آن خبر داده آيه(وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ
كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ) است[4].
مؤلف: از طرق
اهل سنت از ثابت بن حجاج نيز قريب به اين معنا روايت شده، ثابت مىگويد: تورات يك
مرتبه بر بنى اسرائيل نازل شد، اين معنا بر ايشان گران آمد، و از پذيرفتن آن
امتناع نمودند، تا آنكه خداوند كوه را سايبان آنان قرار داد و ناگزير آن را
پذيرفتند[5].