responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 8  صفحه : 307

هر علم ضرورى به رؤيت تعبير نمى‌شود، مثلا ما به علم ضرورى مى‌دانيم كه شخصى به نام ابراهيم خليل و يا به نام اسكندر و يا كسرى وجود داشته، و با اينكه علم ما به وجود ايشان ضرورى است علم خود را رؤيت نمى‌خوانيم، و همچنين ما به علم ضرورى مى‌دانيم كه شهرى بنام لندن و يا شيكاگو و يا مسكو وجود دارد، و ليكن صحيح نيست به صرف داشتن اين علم بگوييم ما لندن را ديده‌ايم حتى در مقام مبالغه در عالم بودن خود نيز صحيح نيست چنين تعبيرى بكار بريم، اگر هم بخواهيم مبالغه كنيم بايد بگوييم: وجود ابراهيم و اسكندر و كسرى آن قدر براى من روشن است و يقين من به وجود ايشان آن قدر زياد است كه تو گويى من ايشان را ديده‌ام نه اينكه بگوييم: من ايشان را ديده‌ام و همچنين در مثال لندن و شيكاگو و مسكو.

از اين مثال روشن‌تر علم ضرورى به بديهيات اوليه از قبيل يك نصف عدد دو است و يا عدد چهار جفت است مى‌باشد، زيرا اين بديهيات بخاطر كليتى كه دارند محسوس و مادى نيستند و چون محسوس نيستند مى‌توانيم اطلاق علم بر آنها بكنيم و ليكن صحيح نيست آنها را رؤيت بناميم، و همچنين تمامى تصديقات عقليى كه در قوه عاقله انجام مى‌گيرد و يا معانيى كه ظرف تحققش وهم است كه ما اطلاق علم حصولى بر آنها مى‌كنيم و ليكن آنها را رؤيت نمى‌ناميم، و اگر در پاره‌اى از امور عقلى كلمه رأى و رأيت را بكار مى‌بريم مقصودمان ديدن به چشم نيست بلكه مقصود حكم كردن و اظهار نظر است.

[حقيقت علم ضرورى كه از آن به رؤيت تعبير مى‌شود]

بله، در ميان معلومات ما معلوماتى است كه اطلاق رؤيت بر آنها مى‌شود و آن معلومات به علم حضورى ما است، مثلا مى‌گوييم: من خود را مى‌بينم كه منم و مى‌بينم كه نسبت به فلان امر ارادت و نسبت به آن ديگرى كراهت دارم، و مى‌بينم كه فلان چيز را دوست و فلان چيز را دشمن مى‌دارم، و مى‌بينم كه نسبت به فلان امر اميدوار و آرزومندم معناى اين ديدنها اين است كه من ذات خود را چنين مى‌يابم و آن را بدون اينكه چيزى بين من و آن حائل باشد چنين يافتم، و من خود ذاتم را يافتم كه نسبت به فلان امر ارادت و محبت دارد، كراهت و بغض دارد، اميد و آرزو دارد و ...، و اين امور نه به حواس محسوس‌اند و نه به فكر، بلكه درك آنها از اين باب است كه براى ذات انسان حاضرند، و درك آنها احتياجى به استعمال فكر و يا حواس ندارد.

البته اشتباه نشود اين تعبير غير تعبير مى‌بينمت كه فلان چيز را دوست مى‌دارى و فلان چيز را دشمن مى‌دارى مى‌باشد، براى اينكه معناى جمله اخير اين است كه من با چشم خود تو را در هياتى مى‌بينم كه آن هيات و قيافه دلالت دارد بر اين كه تو در دل، فلان چيز را

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 8  صفحه : 307
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست