responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 6  صفحه : 354

مسيح (ع) در كارها و گفتارهايش ملاحظه مى‌كند علم خداى سبحان است و بس، و هيچ گونه اعتبار و اعتنايى به علم و جهل غير خدا از مخلوقات قائل نيست، و كارى به علم و جهل‌شان ندارد، به عبارت واضح‌تر اينكه بطور كلى سؤال در جايى صحيح است كه سائل يا خود را جاهل بداند و بخواهد به اين وسيله از خود دفع جهل نموده و نسبت به مورد سؤال اطلاع پيدا كند، يا اگر خود را جاهل نمى‌داند بخواهد با اين سؤال از جاهل ديگرى رفع جهل نموده و او را بواقع قضيه مورد سؤال واقف سازد، كما اينكه نوع سؤالاتى كه در كلام پروردگار واقع شده از همين باب است، و از همين جهت مسيح (ع) در جوابى كه در مثل چنين مقامى داده كه: اگر من گفته بودم، تو دانسته بودى، امر را به علم خداى تعالى ارجاع داده و اشعار داشته بر اينكه در افعال و اقوالش چيزى را جز علم خداى تعالى معتبر نمى‌داند، آن گاه با جملات‌(تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ) علم خداى خود را از اينكه دستخوش جهل و آميخته با آن شود منزه نموده است.

[فقط علم خداى سبحان معتبر است و علم و جهل جز او را بها و اعتبارى نيست‌]

اين كلام گر چه خود ثناى ديگرى است، ليكن غرض از آن در اين مقام ثنا نيست چون مقام مقام ثنا نيست، بلكه تبرى از نسبتى است كه به وى داده شده، پس اينكه گفت (تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي‌) توضيح مى‌دهد مقدار نفوذ علم بارى تعالى را كه در جمله (إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ‌) از آن اسم برده و بيان مى‌كند كه در روز قيامت علم خداى تعالى كه پادشاه حقيقى است از قبيل علمى كه پادشاهان از راه گزارشات مملكت به احوال رعيت خود پيدا مى‌كنند نيست، و خداوند مانند آنان كه به پاره‌اى از احوال رعيت عالم و نسبت به پاره‌اى جاهل و حال بعضى از رعايا را مستحضر و از حال بعضى ديگر غافلند نيست، بلكه خداى سبحان لطيف و خبير بهر چيز است كه از آن جمله خصوص نفس عيسى بن مريم است، باز هم هنوز بيان مسيح در باره علم حق تعالى استيفا نشده، زيرا خداى سبحان عالم است به هر چيز، ليكن نه چون علم يكى از ما به ديگرى و علم آن ديگرى به ما، بلكه او آنچه را كه مى‌داند به احاطه مى‌داند، و بدون اينكه چيزى به او احاطه يابد (وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً) پس خداى تعالى معبوديست نامحدود و بر خلاف او هر چيزى محدود و مقدر است به طورى كه از حدود خود نمى‌تواند تجاوز كند، از همين جهت مسيح (ع) براى اينكه حق مطلب را ادا كرده باشد جمله ديگرى را ضميمه كرد و آن اين بود كه گفت:(وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ) اما اينكه گفت‌(إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ) و خواست تا با اين جمله علت جمله قبلى را كه گفت:(تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي) بيان نموده از جهت ديگرى حق مطلب را بهتر و بيشتر ادا كند، و آن جهت دفع توهمى است كه ممكن است كسى بخود راه دهد و خيال كند علم خدا تنها منحصر است به‌

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 6  صفحه : 354
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست