responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 6  صفحه : 206

(وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ ...) با كلمه متعمدا كه حال است از من قتله آن را تفسير مى‌نمايد، و ظاهر تعمد مقابل خطاست و معناى قتل خطايى اين است كه قتل را بدون قصد انجام دهد مثلا به منظور تمرين در تير اندازى تير به هدفى مى‌اندازد، اتفاقا تير به شكارى اصابت مى‌كند و آن را از پاى در مى‌آورد، بنا بر اين از آيه استفاده مى‌شود كه اگر تير و يا سلاح ديگر خود را به قصد شكار بكار برد و شكار را از پاى در آورد كفاره واجب مى‌شود، چه اينكه بياد احرامش باشد يا آن را فراموش كرده باشد.

[كفاره صيد در حال إحرام‌]

(فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ) ظاهرا معنايش اين است كه اگر چنين كند بعهده اوست اينكه جزا و كفاره آن را حيوانى اهلى نظير حيوانى كه كشته است بدهد، و تشخيص اينكه اين حيوان نظير آن شكار هست يا نيست بعهده دو نفر از مردان عادل و ديندار شما است، و در حالى اين جزا جزاى در راه خدا مى‌شود كه به صورت هدى درآيد، يعنى به مكه فرستاده شود تا طبق دستور سنت در خود مكه يا در منا نحر و يا ذبح شود، بنا بر اين، لفظ جزاء مرفوع است به ابتدا، و مبتدايى است براى خبر محذوف كه ظاهر كلام دلالت بر آن محذوف دارد، و تقديرش: فعليه جزاء است، و جملات:(مِثْلُ ما قَتَلَ) و من النعم و(يَحْكُمُ بِهِ ...) همه اوصافى هستند از براى كلمه جزاء ، و جمله‌(هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ) وصف و موصوف است، و هدى همانطورى كه گفتيم حال است از جزاء ، اين بود معنايى كه ما براى آيه بنظرمان رسيد، البته ديگران هم طور ديگرى معنا كرده‌اند.(أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً): دو خصلت ديگرى است براى كفاره صيد در حرم، و اما اينكه آيا بين اين سه خصلت ترتيب هست، يعنى اگر ممكن است اول هدى كردن حيوانى نظير آن شكار، اگر ممكن نشد اطعام مساكين، و اگر اين نيز ميسور نشد به همان مقدار روزه واجب است، يا اينكه ترتيب در بين نيست حتى اگر دو كفاره اولى هم ممكن باشد مى‌تواند سومى را اختيار كند؟ اين سؤالى است كه جوابش را بايد از اخبار استفاده كرد، و گرنه صرف اينكه كلمه او در آيه بكار رفته دلالت بر عدم ترتيب ندارد، و بيش از ترديد را نمى‌رساند، چيزى كه هست اينكه فرمود: او كفارة از آنجا كه طعام مساكين را كفاره ناميد سپس معادل آن را از روزه معتبر دانست خالى از اشعار به ترتيب بين سه خصلت نيست:

(لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ): لام در ليذوق براى غايت است، كه با مدخولش متعلقند به كلمه فجزاء و بنا بر اين، از آيه شريفه اين معنا كه كفاره خود نوعى از مجازات است بخوبى استفاده مى‌شود.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 6  صفحه : 206
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست