نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 622
بفهماند دلهاى منافقين واقعى از مرحله شك در باره
حق سير نموده، در آخر به انكار حق منتهى شده است، در آغاز به خاطر ارتكاب دروغ و
اينكه در دل دچار شك بودند ولى به دروغ دعوى ايمان كردند بيمار دل شدند و به تدريج
خداى تعالى بيماريشان را بيفزود تا در آخر منكر حق شده و آن را مسخره كردند و هلاك
گشتند.
[شباهت بين
بيمارى دل و بيماريهاى جسمانى]
و اصولا خداى
سبحان مرض قلب را در حد مرضهاى جسمانى دانسته كه به تدريج شدت مىيابد و اگر به
معالجهاش نپردازند مزمن مىشود و در آخر كار بيمار را به هلاكت مىكشاند و شدت
يافتنش به خاطر ناپرهيزى كردن و بيمارى را با چيزهايى كه براى مريض مضر است و طبع
مريض را بيشتر تحريك مىكند كمك كردن است كه اين ناپرهيزى و امداد كردن بيمارى در
بيماريهاى قلبى همان ارتكاب معصيتها است كه خداى تعالى در بارهاش فرموده:(فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً)[1].
و نيز
فرموده:( وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ) ...(وَ
أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ
وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ، أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ
عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ، ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ
يَذَّكَّرُونَ )[2].
و نيز در يك
بيانى عمومى فرموده:(ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا
السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ)[3].
خداى تعالى
همانطور كه براى دلها قائل به بيمارى است، براى علاج آن بيمارى در آياتى از قرآن
كريمش علاج نيز پيشنهاد كرده است، از آن جمله در بيانى عام و كلى فرموده:
[2] و چون سورهاى نازل شود ... و اما آنها كه در دلشان مرض بود
پليدى جديدى بر پليدىهايشان بيفزود تا آنجا كه در حال كفر مردند، آيا اين طائفه
توجه نمىكنند كه در هر سال يك بار يا دو بار مورد فتنه و آزمايش قرار مىگيرند،
چرا توبه نمىكنند؟ و چرا متذكر نمىشوند. سوره توبه، آيه 126 .
[3] آن گاه سر انجام كسانى كه مرتكب گناه شدند اين شد كه آيات
خدا را تكذيب نموده آنها را به مسخره گرفتند. سوره روم، آيه 10 .
[4] پروردگارشان ايشان را به وسيله ايمانشان هدايت مىكند.
سوره يونس، آيه 9 .
[5] عقائد حقه به سوى او بالا مىرود و اعمال صالح آن را بالا
مىبرد. سوره فاطر، آيه 10 .
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 622