نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 495
گناه خودت هر دو بر گردى، اين معنايى است كه بعضى
از مفسرين براى اين جمله كردهاند.[1] راغب در
مفردات خود گفته اصل كلمه: بواء به معناى برابرى اجزاى چيزى در مكان
است، (مثل فرشى كه برابر سطح اطاق باشد)، به خلاف كلمه نبوة كه به
معناى ناسازگارى و ناهموارى اجزاى مكان است، وقتى گفته مىشود: مكان
بواء ، معنايش اين است كه اين مكان براى هر كس كه در آن وارد شود ناهموار
نيست، بلكه تخت و هموار است، و معناى اينكه كسى بگويد: بوأت له مكانا ،
اين است كه من براى او مكانى را صاف و هموار كردم، و او به راحتى در آن جاى گرفت-
تا آنجا كه مىگويد- و اينكه در قرآن آمده:
(إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ) معنايش اين است كه
من مىخواهم وقتى از كنار جنازهام برمىخيزى به اين حالت بر خيزى كه هم گناه مرا
به دوش بكشى و هم گناه خودت را و اينكه مىگويند: انكرت باطلها و بؤت
بحقها معنايش اين است كه من باطل آن را انكار كردم و حق آن را به گردن
گرفتم[2] و بنا به
گفته وى تفسيرى كه در بالا براى كلمه تبوء (از بعضى مفسرين نقل كرديم
كه گفتند تبوء به معناى ترجع است، تفسير به لازمه معنا
است نه به معناى كلمه).
و مراد از
اينكه مقتول گفته بوده:(أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ) اين بوده كه
گناه مقتول به وسيله ظلم منتقل به قاتلش شود و سر بار گناه خود او گردد، و در
نتيجه او باركش دو گناه بشود، و مقتول وقتى خداى سبحان را ملاقات مىكند هيچ گناهى
بر او نباشد، اين چيزى است كه عبارت(أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ
إِثْمِكَ) ظهور در آن دارد، و بر طبق اين ظهور رواياتى هم آمده، اعتبار عقلى
هم مساعد با آن است، و ما در جلد دوم عربى اين كتاب آنجا كه پيرامون احكام اعمال
بحث مىكرديم مطالبى مناسب با اين معنا ايراد نموديم.
و اگر كسى به
اين معنا اشكال كند كه لازمه آن اين است كه ممكن باشد يك انسانى گناه انسانى ديگر
را به دوش بكشد، و اين هم از نظر عقل صحيح نيست و هم قرآن كريم صريحا آن را نفى
كرده مىفرمايد:(أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى)[3].
[جواب اين
اشكال كه جمله (أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ) با
جمله (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى) نمىسازد]
در پاسخش
مىگوئيم: اين مساله از احكام عقل نظرى نيست، تا عقل حكم به محال بودنش كند، بلكه
از احكام عقل عملى است كه در ثبوتش و تغيير يافتنش تابع مصالح مجتمع