نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 456
اعتبارى سر و كار با قياس جدلى دارد، مثلا
مىبينى كه در موضوعات كلام از قبيل حسن و قبح و ثواب و عقاب و حبط عمل و فضل، سخن
از جنس و فصل و حد و تعريف دارند، در حالى كه جنس و فصل و حد ربطى به اين امور
ندارد، (زيرا از حقايق عالم خارج نيستند، بلكه امورى هستند قرار دادى)، و نيز در
مسائل علم اصول و علم كلام كه مربوط به فروع دين و احكام فرعى آن است سخن از ضرورت
و امتناع به ميان مىآورند، و اين عمل در حقيقت به خدمت گرفتن حقائق است در امورى
اعتبارى، و نيز در امورى كه مربوط به خداى تعالى است گفتگو از واجب و حرام نموده،
مثلا مىگويند بر خدا واجب است كه چنين كند، و قبيح است كه چنان كند، همچنين
اعتباريات را بر حقايق حاكم كرده و اين عمل خود را برهان مىنامند، در حالى كه بر
حسب حقيقت چيزى جز قياس شعرى نيست.
افراط و
تندروى در اين باب به حدى رسيد كه يكى از آنان گفته بود خداى سبحان ساحتش منزهتر
از آن است كه در حكمش و در عملش اعتبار كه چيزى جز وهم نيست و حقيقتش همان موهوم
بودنش است راه پيدا كند، و چون چنين است پس آنچه كه او سبحانه و تعالى ايجاد كرده
و يا شريعتى كه تشريع نموده همه امورى حقيقى و واقعى هستند، يكى ديگرشان گفته خداى
سبحان تواناتر از آن است كه حكمى را تشريع بكند و آن گاه در اقامه برهان بر اينكه
چرا آن حكم را تشريع كرده عاجز بماند، پس برهان (بر خلاف آنچه فلاسفه منحصر در
تكوينياتش دانستهاند) هم در مورد تكوينيات و حقائق خارجى كار برد دارد و هم در
مورد تشريعيات، و از اين قبيل سخنان بيهوده كه به جان خودم سوگند يكى از مصائب علم
و اهل علم است زياد گفتهاند، حال اگر تنها در محفلهاى علميشان مىگفتند و
مىگذشتند باز ممكن بود بگوئيم ان شاء اللَّه منظورشان اين نبوده، ولى اين حرفها
را در نوشتههاى علمى خود آوردهاند، كه اين مصيبت ديگر قابل تحمل نيست.
[پيدايش
مكتب تصوف و رواج آن]
در همين
روزگار بود كه مكتبى ديگر در بين مسلمانان خودنمايى كرد، و آن مكتب تصوف بود، كه
البته ريشه در عهد خلفا داشت، البته نه به عنوان تصوف، بلكه به عنوان زهد گرايى،
ولى در اوائل بنى العباس با پيدا شدن رجالى از متصوفه چون با يزيد بسطامى و جنيد و
شبلى و معروف كرخى و غير ايشان رسما به عنوان يك مكتب ظاهر گرديد.
پيروان اين
مكتب معتقدند كه راه به سوى كمال انسانى و دستيابى بر حقائق معارف منحصر در اين
است كه آدمى به طريقت روى آورد، و طريقت (در مقابل شريعت) عبارت است از نوعى رياضت
كشيدن در تحمل شريعت كه اگر كسى از اين راه سير كند، به حقيقت دست مىيابد، و
بزرگان اين مكتب چه شيعيان و چه سنيان سند طريقت را منسوب كردهاند به
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 456