نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 363
مىفهميم كه مسح پا هم حكم شستن آن را دارد.[1] و اين سخن از نامربوطترين سخنانى
است كه در تفسير آيه مورد بحث و توجيه فتواى بعضى از صحابه در مورد شستن پاها در
وضو گفتهاند، براى اينكه هر كسى مىداند كه مسح غير شستن و شستن غير مسح كردن
است، (در مثل معروف توپ صدا دار و توپ آهسته معنا ندارد، شستن خفيف هم مثل توپ
آهسته است) علاوه بر اينكه اگر بنا باشد مسح پاها را به شستن پاها معنا كنيم چرا
اين كار را در مورد مسح سر نكنيم؟ و براستى من نمىفهمم كه در چنين صورتى چه چيز
ما را مانع مىشود از اينكه هر جا در كتاب و سنت به كلمه مسح بر خوريم آن را به
معناى شستن گرفته و هر جا كه به كلمه: غسل (شستن) بر خوريم بگوئيم منظور از آن مسح
(دست كشيدن) است؟ و چه چيز مانع مىشود از اينكه ما تمامى رواياتى كه در باره غسل
وارد شده همه را حمل بر مسح كنيم؟ و همه رواياتى كه در باره مسح رسيده حمل بر شستن
نمائيم؟ و آيا اگر چنين كنيم تمامى ادله شرع مجمل نمىشود؟ چرا مجمل مىشود آن هم
مجملى كه مبين ندارد.
و اما اينكه
گفتار خود را با تحديد مسح پاها تا بلندى كعب تقويت كرد اين كار وى در حقيقت تحميل
كردن دلالتى است بر لفظى كه به حسب لغت آن دلالت را ندارد، به صرف قياس كردن آن با
لفظى ديگر، و اين خود از بدترين نوع قياس است.
بعضى ديگر
گفته و يا چه بسا بگويند كه: خداى تعالى دستور كلى داده به اينكه در وضو بايد دست
را به روى پاها بكشند، هم چنان كه دستور عمومى ديگرى داده به اينكه در تيمم دست
خاكآلود را به صورت بكشند، حال وقتى كه شما در وضو دست به روى پاها بكشيد هم
عنوان ماسح بر شما صادق است، هم عنوان غاسل، اما ماسح صادق است، براى اينكه دست به
روى پاى خود كشيدهايد و اما عنوان غاسل صادق است، براى اينكه دست تر به روى آن
كشيدهايد و در واقع آن را شستهايد، پس شما هم غاسل هستيد و هم ماسح، بنا بر اين
اگر كلمه أرجلكم را به صداى بالا مىخوانيم به اين عنايت است كه شستن
پا واجب است، (و در حقيقت كلمه مذكور را عطف بر كلمه وجوهكم
گرفتهايم، و اگر به صداى پائين بخوانيم به اين عنايت است كه دست تر روى پا كشيدن
واجب است،) (و در حقيقت كلمه مذكور را عطف به كلمه برءوسكم كردهايم)[2]، اين بود خلاصه گفتار آن شخص.
[1] تفسير المنار ج 6 ص 229 و مجمع البيان ج 3 ص 165.