نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 304
مهلت بده تا با همراهانم مشورت كنم، شايد بعد از
مشورت به اسلام درآيم، اين حرف را گفت و بيرون شد، رسول خدا 6 به اصحابش فرمود:
با چهره كافرى داخل و با نقشه نيرنگى بيرون رفت، حطم در سر راه خود به گلهاى از
گلههاى مدينه بر خورد، و آن را به پيش انداخت و با خود برد، و در راه اين رجز را
مىخواند.
قد لفها
الليل بسواق حطم
ليس براعى
ابل و لا غنم
و لا
بجزار على ظهر و ضم
باتوا
نياما و ابن هند لم ينم
بات
يقاسيها غلام كالزلم
خدلج
الساقين ممسوح القدم
يعنى حطم
بدست يك چوپان، رمه اهل مدينه را سينه كرد، و گر نه خودش نه چوپانى شتر كرده و نه
شبانى گوسفند و نه قصابى نموده، و گوشت بر روى ساطور قطعه قطعه كرده، صاحبان رمه
شب را به خواب بسر بردند، ولى پسر هند نخوابيد، شب را بسر برد در حالى كه نوكرى
تيز پاى چون تير، زحمت چراندن رمه را به عهده داشت، غلامى با ساق باريك و پايى
بدون گودى.
آن گاه در
سال بعد به قصد زيارت حج براه افتاد، در حالى كه قربانى خود را با لنگه كفش
علامتگذارى كرده بود، رسول خدا 6 خواست تا او را به حضور خود بطلبد، اين آيه
نازل شد:(وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ) صاحب مجمع
اضافه كرده كه ابن زيد گفته است اين آيه در روز فتح در باره مردمى از مشركين نازل
شد، كه قصد خانه خدا داشتند، ولى بعد از عمره از احرام در آمدند، تا بتوانند از
راه شكار فضل خدا كه همان رزق اوست بدست آورند، مسلمانان اظهار كردند كه اى رسول خدا
اين مردم نيز مانند مردم مكه مشركند، اجازه بده بر آنان حمله ببريم، در پاسخشان
اين آيه نازل شد.[1] مؤلف:
طبرى داستان اول را از سدى و عكرمه نقل كرده، و داستان دوم را از ابن زيد آورده[2]، و سيوطى در در المنثور دومى را از
ابن ابى حاتم از زيد بن اسلم نقل كرده، و در نقل او آمده كه اين جريان در روز
حديبيه اتفاق افتاده[3]، و ليكن
هيچيك از اين دو قصه با آنچه نزد اهل نقل و مفسرين مسلم است نمىسازد، چون اين دو
طائفه مسلم دانستهاند كه سوره مائده در حجة الوداع نازل شده، و اگر اين دو داستان
درست باشد بايد آيه: