نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 72
كشيدند، منافقين اينها بودند كه وضعى ديگر دارند،
كه خداى تعالى بزودى از وضع آنان خبر مىدهد.
[به فكر
جان خود بودن و ديد جاهليت داشتن، اوصاف فراريان از جنگ احد]
و خداى تعالى
اين طايفه دوم را كه در جمله مورد بحث اينطور توصيفشان كرده (كه در فكر جان خود
بودند) به آن كرامتى كه طايفه اول را گرامى داشته، گرامى نداشت، يعنى عفو و تبديل
غم و أمنيت و نعاس را به آنان نداد، بلكه به خودشان واگذارشان كرد، و در نتيجه فقط
به فكر جانشان افتادند، و همه چيز را از ياد بردند.
و خداى تعالى
از ميان اوصاف آنان تنها دو صفت را آورد، هر چند كه برگشت آن دو هم به يك صفت است،
چون آن ديگرى از لوازم و فروعات اولى است، يكى به فكر خود بودن و ديگرى داشتن ديد
جاهليت، اما به فكر خود بودن معنايش اين نيست كه تنها به فكر سعادت حقيقى خويش بوده
باشند، چون مؤمنين هم جز اين را نمىخواهند و اصولا هر انسان صاحب اراده و همتى
غير از خودش هيچ هم ديگرى ندارد، پس مراد اين نيست، بلكه مراد اين است كه اين
طايفه هيچ همى جز حفظ حيات مادى و دنيايى خود نداشتند و به همين جهت بوده كه
نمىخواستند خود را در دام قتل بيندازند، پس اين طايفه نه دينى در نظر داشتند، و
نه سعادت واقعى را، تنها همشان كامروا كردن خود در دنيا بوده است، و اگر خود را
بدين چسباندند، براى اين بوده كه مىپنداشتند دين همواره غالب است، و هيچگاه مغلوب
واقع نمىشود، چون خدا به اين شكست و به غلبه دشمنانش راضى نيست، هر چند كه اسباب
ظاهرى با دشمنان او باشد، پس اين طايفه نمىخواستند بدين خدا خدمت
كنند ، بلكه مىخواستند از پستان دين بدوشند، تا چندى كه برايشان استفاده
داشته باشد از آن دم بزنند ولى هر وقت وضع برگشت و به هدفهايى كه گفتيم نرسيدند،
به عقب برگردند و سير قهقرايى را پيش گيرند.
(
يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ) ...(إِنَّ
الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ ) مىفرمايد در باره خدا خيالى كردن كه درست و
حق نبود، بلكه از پندارهاى جاهليت بود، و خدا را به وصفى ستودند كه حق نبود، بلكه
از اوصافى بود كه اهل جاهليت خداى را با آن مىستودند، و اين ظن هر چه بوده مناسب
و لازمه اين گفتارشان است كه گفتند:(هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ
شَيْءٍ)؟ و دستورى هم كه خداى تعالى به رسول خود داد كه پاسخشان را چنين
بگويد:(قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ)[1] آن را كشف مىكند،
چون از ظاهر اين پاسخ بر مىآيد كه اين طايفه خيال كرده بودند كه زمام بعضى امور
به دست خودشان است، و به همين جهت بوده كه