نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 335
چيست و چرا در نصف عدد را اضافه كرد؟ فرمود:(نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ)[1] و در ربع
اضافه را بريد و فرمود:(وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا
تَرَكْتُمْ)، (همسران شما از آنچه شما به جاى مىگذاريد ربع (يك چهارم)
مىبرند)؟ پاسخ اين سؤال اين است كه وقتى كلمهاى به اصطلاح از اضافه قطع مىشود،
يعنى بدون اضافه مىآيد بايد با كلمه من به پايان برسد، حال چه اينكه
اين كلمه در ظاهر كلام آورده شود و چه در تقدير گرفته شود، از سوى ديگر كلمه
نامبرده ابتدا كردن و آغاز نمودن را مىرساند، پس در جايى اضافه قطع مىشود، و كلمه
من به كار مىرود كه مدخول من نسبت به ما قبلش اندك و يا شبيه
به اندك باشد و مستهلك در آن به شمار آيد نظير: سدس (يك ششم) و ربع (يك چهارم) و
ثلث (يك سوم) نسبت به مجموع، در چنين مواردى كلمه و عدد را بدون اضافه و با
حرف من مىآورند، لذا مىبينيم در مساله ارث فرموده:(السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ)،(فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ)،(فَلَكُمُ الرُّبُعُ ) ولى در مثل نصف و دو ثلث عدد را به مجموع مال
اضافه كرد و فرمود:(فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ)،(فَلَهَا النِّصْفُ)، كه اين نيز در تقدير اضافه شده، و تقدير
آن نصف ما ترك است و الف و لام كه بر سرش آمده به جاى مضاف اليه است.
(وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ ...) كلمه
كلاله در اصل، مصدر و به معناى احاطه است، تاج را هم اگر اكليل مىگويند به
اين جهت است كه بر سر احاطه دارد، مجموع هر چيزى را هم كه كل به ضمه
كاف مىخوانند، براى اين است كه به همه اجزا احاطه دارد، يك فرد سربار جامعه را هم
اگر كل بر جامعه به فتحه كاف تعبير مىكنند، براى اين است كه سنگينيش
بر جامعه احاطه دارد.
راغب در
مفردات مىگويد: كلاله نام ما سواى فرزند و پدر و مادر از ساير ورثه است.
و اضافه
مىكند كه از رسول خدا 6 روايت رسيده كه شخصى از آن جناب معناى كلاله را پرسيد،
فرمود: كسى كه بميرد و فرزند والد نداشته باشد، كه در اين حديث كلاله را نام ميت
گرفته و هر دو معنا صحيح است، چون گفتيم كلاله مصدر است، هم وارثان و هم مورث را
شامل مىشود[2].
مؤلف قدس
سره: بنا بر اين هيچ مانعى نيست از اينكه كلمه كان در آيه شريفه
ناقصه