نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 20 صفحه : 332
زندگى
دنياداران نكند، و در عوض در مقابل مؤمنين تواضع كند، و در همين سوره و در همين
سياق او را مامور سازد كه از مشركين اعراض كند، و بفرمايد:(فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ
عَنِ الْمُشْرِكِينَ)[1] آن وقت خبر دهد كه آن جناب بجاى اعراض از
مشركين، از مؤمنين اعراض نموده، و به جاى تواضع در برابر مؤمنين در برابر مشركين
تواضع كرده است! علاوه بر اين زشتى عمل مذكور چيزى است كه عقل به زشتى آن حكم
مىكند، و هر عاقلى از آن متنفر است، تا چه رسد به خاتم انبياء 6، و چنين قبيح
عقلى احتياج به نهى لفظى ندارد، چون هر عاقلى تشخيص مىدهد كه دارايى و ثروت به
هيچ وجه ملاك فضيلت نيست، و ترجيح دادن جانب يك ثروتمند بخاطر ثروتش بر جانب فقير،
و دل او را به دست آوردن، و به اين رو ترش كردن رفتارى زشت و ناستوده است.
با
در نظر گرفتن اين اشكالها جواب از گفتار بعضى[2]
از مفسرين روشن مىشود كه گفتهاند: خداى تعالى آن جناب را از اين رفتار نهى نكرده
مگر در اين مورد، پس اين كار معصيت نبوده مگر بعد از نهى اما قبل از آن، آن جناب
مىتوانسته چنين رفتارى داشته باشد.
وجه
نادرستى اين سخن اين است كه: اولا به چه دليل آن جناب نهى نشده مگر در آن هنگام،
نه بعدش و نه قبلش؟ و ثانيا گفتيم اين رفتار به حكم عقل ناستوده است، و صدورش از
شخصى كريم الخلق كه خدايش قبلا او را به خلق عظيم ستوده محال است، آن هم با بيانى
مطلق و بدون قيد وى را ستوده و فرموده:(وَ إِنَّكَ
لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ)، علاوه بر اين كلمه خلق
به معناى ملكه راسخه در دل است، و كسى كه داراى چنين ملكهاى است عملى منافى با آن
انجام نمىدهد.
[روايتى
ديگر حاكى از نزول آيات عتاب در مورد مردى از بنى اميه]
و
در مجمع البيان، از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرموده است اين آيات در باره
مردى از بنى اميه نازل شده كه در حضور رسول خدا 6 نشسته بود، ابن ام مكتوم آمد،
مرد اموى وقتى او را ديد قيافهاش را در هم كشيد، و او را كثيف پنداشته، دامن خود
را از او جمع كرد، و چهره خود را عبوس نموده رويش را از او گردانيد، و خداى تعالى
داستانش را در اين آيات حكايت نموده عملش را توبيخ نمود[3].
و
نيز در مجمع البيان است كه از امام صادق (ع) روايت شده كه فرموده:
رسول
خدا 6 هر وقت ابن ام مكتوم را ملاقات مىكرد مىفرمود: