نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 664
ما در گفته غزالى نقطه نظرهايى داريم هم در اساسى
كه در براى بحث پى ريزى كرده، و هم در بنائى كه روى آن پايه چيده، و نتايجى كه از
آن بحث گرفته است.
[اشكالاتى
بر نظريات غزالى در باره طلا و نقره و مساله ربا]
اما نقطه نظر
ما: در اساسى كه غزالى براى بحث ريخته چند اشكال است:
اول اينكه:
اگر مطلب آن طور باشد كه وى گفته، يعنى خلقت طلا و نقره براى اين بود كه
وسيله باشد نه هدف، و هيچ غرضى در خود آنها نيست ، چگونه ممكن است چيزى كه
خودش ارزش ندارد، وسيله ارزيابى چيزهاى ديگر شود، و چگونه ممكن است چيزى اجناس و
كالاها را با معيارى اندازهگيرى كند، كه خودش آن معيار را ندارد، آيا ممكن است
طول مسافت بين دو نقطه را با چيزى به دست آورد كه خودش طول ندارد؟ و يا سنگينى و
وزن يك گونى برنج را با چيزى معين كرد كه خودش وزن ندارد؟.
اشكال دوم
اينكه: خودش از يك طرف ميگويد: هيچ غرضى در خود طلا و نقره نيست، از طرفى ديگر
مىگويد طلا و نقره كمياب هستند، و اين تناقضى است آشكار، براى اينكه كمياب بودن تصور
ندارد مگر در چيزى كه مردم آن را طالبند، عزت وجود بدون مطلوبيت تصور ندارد.
اشكال سوم
اين است كه: اگر طلا و نقره مقصود بالذات نباشند بلكه مقصود للغير باشند، بايد بين
طلا و نقره فرقى نباشد، و هر دو يك قيمت داشته باشند، و حال آنكه مىبينيم عقلا،
بهاى نقره را كمتر از طلا اعتبار كردهاند.
اشكال چهارم
اينكه: در اينصورت بايد ساير پولها چه مسى و چه كاغذى با طلا و نقره يك ارزش داشته
باشد، و نيز بايد جنسها بهاى جنس ديگر قرار نگيرند با اينكه ما با چرم، نمك و يا
چيز ديگر مىخريم.
و اما نقطه
نظرهاى ما در نتايجى كه از بحث گرفته:
1- اينست كه
حرمت ذخيره كردن طلا و نقره براى اين نيست كه اين عمل طلا و نقره را مقصود بالذات
مىكند، و به آن دو ارزشى استقلالى مىدهد، بلكه از آيه شريفه: (وَ
الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ، وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ
اللَّهِ) ... [1] برمىآيد
كه علت آن محروميت فقرا از روزى خوردن است، يعنى طلا و نقره بايد در راه برآوردن
حوائج كه خود نياز به كار و فعاليت دارد مصرف شود، و فقرا آن را در برابر سعى و
كوشش خود بگيرند، و در راه تامين حوائج شخصى خود مصرف كنند، كه توضيح بيشترش در
تفسير آيه نامبرده كه آيه 35 از سوره توبه است خواهد آمد.