نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 541
از آن و شامل آن است، براى اينكه اين دو كلمه
وقتى مطلق و بدون توضيح استعمال مىشود (منصرف به اينگونه مرگ و زندگى است، و اگر
منصرف هم نباشد اطلاق) شامل آن مىشود، دليل بر اين معنا، كلام نمرود است كه
گفت: من نيز زنده مىكنم و مىميرانم ، چون آنچه كه او براى خود ادعا
كرد از قبيل زنده كردن گياهان با زراعت، و نهال كارى نبود، و نيز مثل زنده كردن
حيوانات از راه جوجهكشى و توليد نسل نبوده، براى اينكه اينگونه كارها اختصاص به
نمرود نداشت، ديگران هم مىتوانستند حيوانات و گياهانى را زنده كنند، و اين خود
مؤيد رواياتى است كه مىگويد: نمرود دستور داد دو نفر از زندانيانش را حاضر كردند،
يكى را بكشت و ديگرى را رها كرد، و در اين موقع گفت: من نيز زنده مىكنم و
مىميرانم !.
و اگر
ابراهيم ع مساله احيا و ميراندن را در استدلال خود مورد استفاده قرار داد، براى
اين بود كه اين دو چيز از طبيعت بى جان بر نمىآيد، مخصوصا احيا و زنده كردن موجود
جاندار كه حياتش مستلزم شعور و اراده است، چون شعور و اراده بطور قطع مادى
نيستند، و همچنين مرگى كه در مقابل چنين حياتى است.
[توضيح
احتجاجات ابراهيم (ع) و تناسب آنها با عوام فريبىهاى نمرود و انحطاط فكرى مردم آن
زمان]
و ليكن اين
حجت با همه روشنى و قاطعيتى كه داشت، در حق آن مردم هيچ فائدهاى نكرد، چون انحطاط
فكرى و خبط در تفكر و تعقلشان بيش از آن بوده كه ابراهيم ع مىپنداشت، بهمين جهت
معناى حقيقى ميراندن اماتة و احياء را از معناى مجازى اينها تميز
ندادند، و كشتن و رها كردن دو زندانى را ميراندن و احياى حقيقى پنداشتند، و ادعاى
نمرود را (كه من نيز احياء و اماته دارم) پذيرفتند.
با كمى دقت
در سياق اين احتجاج، ممكن است حدس زد كه انحطاط فكرى مردم آن روز در باره معارف
دينى و معنويات چقدر بوده، و اين انحطاط در معنويات منافاتى با پيشرفت در تمدن
ندارد.
پس اگر آثار
باستانى قوم بابل و مصر قديم از تمدن آنان خبر مىدهد، نبايد پنداشت كه در معارف
معنوى نيز پيشرفتى داشتهاند و تقدم و ترقى متمدنين عصر حاضر در امور مادى، و
همچنين انحطاطشان در اخلاق و معارف دينى، بهترين دليل بر سقوط اين شبهه است.
از اينجا
روشن مىشود كه چرا ابراهيم ع در احتجاج خود و اثبات توحيد به اين مطلب (كه سراسر
عالم احتياج به صانعى دارد كه آسمانها و زمين را پديد آورده باشد) استدلال نكرد،
با اينكه در آنجا كه براى بصيرت و روشن كردن خودش در كودكى استدلال مىكرد، چنين
كرد، و بنا به حكايت قرآن با خود گفت:( إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ
لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ)
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 541