responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 2  صفحه : 478

واقعيتى است خارجى، همان آثارى كه بر تكلم‌هاى خود ما انسانها مترتب مى‌شود.

توضيح اينكه خداى سبحان از بعضى كارهاى خود تعبير به كلام و تكليم كرده، مثلا فرموده:(وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‌ تَكْلِيماً)[1].

و يا فرموده:(مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ)[2] و اين دو اطلاق سر بسته و مبهم و نظاير آن را در آيه زير تفسير نموده، و فرموده:(وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ، أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ)[3].

اين آيه، اطلاق ساير آيات را تفسير مى‌كند، براى اينكه استثناى (إِلَّا وَحْياً) ... معنا نمى‌دهد مگر وقتى كه منظور از تكليم در جمله‌(أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ)، تكليم حقيقى باشد، پس تكليم خدا با بشر تكليم هست، اما به نحوى خاص (هم چنان كه در آيه سوره نساء ديديد كه فرمود: خدا با موسى تكلم كرد).

پس حد و تعريف اصل تكليم بطور حقيقت، بر آن صادق است، و داراى معنى منفى نيست و نمى‌شود گفت كه اين عمل، تكليم نيست.

[حقيقت كلام و تعريف آن در عرف بنى آدم‌]

حال ببينيم حقيقت كلام و تعريف آن در عرف ما بنى آدم چيست؟ آدمى به خاطر احتياج خود به تشكيل اجتماع و تاسيس مدنيت به حكم فطرت، به هر چيزى كه اجتماع بدان نيازمند است، (كه يكى از آنها سخن گفتن است)، تا به وسيله آن مقاصد خود را به يكديگر بفهمانند، و فطرتش او را در رسيدن به اين هدف هدايت كرده، به اينكه از راه صدايى كه از حلقومش بيرون مى‌آيد، اين حاجت خود را تامين كند، يعنى صداى مزبور را در فضاى دهانش جزء جزء نموده و از تركيب آن جزءها علامت‌هايى به نام كلمه درست كند، كه هر يك از آنها، (علامت‌ها) معنايى كه دارد ادا شود، چون به جز اين علامت‌هاى قراردادى، هيچ راه ديگرى نداشت تا به طرف مقابل خود بفهماند در دل چه دارد، و چه مى‌خواهد.

پس انسان از اين جهت به تكلم نيازمند است كه براى تفهيم ديگران و فهميدن خود، راه ديگرى به جز اين نداشت كه آواز خود را پاره پاره كند، و از تركيب آنها علامت‌هايى به نام كلمه بسازد، كه هر يك از آن كلمه‌ها نشان دهنده معنايى باشد، و به همين جهت است كه مى‌بينيم واژه‌ها، در زبانهاى مختلف، با همه وسعتش دائر مدار احتياجات موجود بشر است،


[1] خدا با موسى به نوعى تكلم كرد. سوره نساء، آيه 163

[2] بعضى از انبياء كسى است كه خدا با او تكلم كرد.

[3] كسى چنين شايستگى ندارد كه خداوند با او تكلم كند، مگر بطور وحى و يا از پس پرده و يا اينكه رسولى بفرستد و به اذن خود هر چه مى‌خواهد به او وحى كند. سوره شورى، آيه 51

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 2  صفحه : 478
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست