چون اين آيه
به ما مىفهماند كه سيل حوادث و ميزان تنازع كفهاى باطل و مضر به حيات اجتماع را
كنار زده و از بين مىبرد و در نتيجه ابليز[2]
(كه حق و نافع بوده، و مايه آبادانى در زمين مىباشد) و نيز ابريز[3] به عنوان زيور و ابزار كار انسان
مورد استفاده قرار مىگيرد.
اين بود
گفتار مفسر نامبرده.
[رد آن
گفته و توضيح بطلان استشهادات آن مفسر از برخى آيات قرآنى]
مؤلف: اما دو
قاعده تنازع در بقا و انتخاب طبيعى (به آن معنايى كه ما برايش كرديم) هر چند فى
الجمله و تا حدودى درست است، و قرآن هم آن دو را مورد عنايت قرار داده، ليكن اين
دو صنف آيهاى كه از قرآن آورده به هيچ وجه در صدد بيان آن دو قاعده نيستند، براى
اينكه دسته اول از آيات، در صدد بيان اين جهت است كه خداى تعالى در اراده خود
مغلوب هيچ چيزى نيست و از هيچ عاملى شكست نمىخورد، و يكى از چيزهايى كه اراده او
بدان تعلق گرفته و آن را خواسته معارف دينى است.
پس معارف
دينى هم به هيچ وجه مغلوب واقع نمىشود، و حامل آن معارف نيز در صورتى كه آن را به
راستى و درستى حمل كرده به هيچ وجه شكست نخواهد خورد.
جمله:(بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ) كه در آيه
اول بود، و جمله(الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ
إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ)، كه در آيه دوم بود،
كاملا بر اين مطلب دلالت دارد، براى اينكه اين دو جمله در اين صدد است كه بيان كند
مؤمنين به زودى بر دشمنانشان غلبه خواهند كرد، اما نه به حكم تنازع در بقا و
انتخاب اشرف، براى اينكه اشرف و اقوى از نظر طبيعت، آن فرد و جامعهاى است كه از
نظر تجهيز طبيعى مجهز به جهازهايى قوى باشد، نه اينكه از نظر حقانيت و اشرافيت
معنوى نيرومندتر باشد.
[1] خداى تعالى آبى را از آسمان نازل مىكند و آب هر ذرهاى به
اندازه ظرفيت آن جريان يافته و سيل مىشود و آن سيل كفى بلند و پف كرده با خود
مىآورد بعضى از فلزات هم كه براى ساختن زيور و يا ابزار كار در آتش مىگدازند كفى
مانند كف سيل دارد خدا حق را به آب و فلز خالص و باطل را به كف آن دو مثل مىزند
كه كف به كنارى افتاده از بين مىرود و آنچه به مردم سود مىدهد در زمين مىماند
خدا اينچنين مثلها را بيان مىكند. سوره رعد، آيه 17
[2] ابليز عربى شده كلمه آب ليز و به معناى گلى است
كه رود نيل در ايام طغيان با خود مىآورد، و وقتى تهنشين شد به جاى كود مصرف
مىشود.
[3] ابريز عربى شده آبريز است كه به معناى فلز خالص
و بدون خلط است.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 460