نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 335
گناه، و امثال آن از راه اعمالى كه چنين آثارى
دارد، در نتيجه استعمال زياد در اين موارد همه اين موارد معناى كلمه كسب و اكتساب
شده است.
بعضى
گفتهاند: فرق ميان كسب و اكتساب اين است كه، اكتساب به معناى جلب منفعت براى خويش
است، و كسب اعم است، هم شامل كسب منفعت براى خويش مىشود، و هم شامل كسب و جلب
منفعت براى ديگران، پس كسب برده براى مولايش، و كسب ولى براى عبدش كسب هست، ولى
اكتساب نيست و همچنين كسبهاى ديگرى از اين قبيل، و به هر حال كاسب و مكتسب خود
انسان است نه ديگرى.
گفتارى
پيرامون معناى قلب در قرآن كريم
آيه مورد بحث
از شواهدى است كه دلالت مىكند بر اينكه مراد از قلب خود آدمى يعنى خويشتن او و
نفس و روح او است، براى اينكه هر چند طبق اعتقاد بسيارى از عوام ممكن است تعقل و
تفكر و حب و بغض و خوف و امثال اينها را به قلب نسبت داد، به اين پندار كه در خلقت
آدمى، اين عضو است كه مسئول درك است، هم چنان كه طبق همين پندار، شنيدن را به گوش،
و ديدن را به چشم، و چشيدن را به زبان، نسبت ميدهيم، و ليكن مدرك واقعى خود انسان
است، (و اين اعضاء، آلت و ابزار درك هستند) چون درك خود يكى از مصاديق كسب و
اكتساب است، كه جز به خود انسان نسبت داده نمىشود.
نظير آيه
مورد بحث در شهادت به اين حقيقت آيه(فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ)[1] و آيه شريفه:(وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ).[2]
حال ببينيم چه عاملى باعث شده كه ادراكات انسانى را به قلب نسبت مىدهند؟ ظاهرا
منشا آن، اين بوده كه انسان وقتى وضع خود و ساير انواع حيوانات را بررسى كرده و
مشاهده نموده كه بسيار اتفاق مىافتد كه يك حيوان در اثر بيهوشى و غش و امثال آن
شعور و ادراكش از كار مىافتد، ولى ضربان قلب و نبضش هنوز زنده است، در صورتى كه
اگر قلبش از كار بيفتد ديگر حياتى برايش باقى نمىماند.
از تكرار اين
تجربه يقين كرد كه مبدأ حيات در آدمى، قلب آدمى است، به اين معنا
[1] براى اينكه قلب و دل او گناه بود. سوره بقره، آيه
283
[2] در صورتى كه با دلى و قلبى خاشع به درگاه او باز آمد.
سوره ق، آيه 33 .
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 335