پس مراد از
جمله مورد بحث (و خدا داناتر است) تقديم عمل صالح و تقديم اولاد به اين اميد است
كه اولاد نيز افرادى صالح براى جامعه باشند، و مراد از جمله: (وَ
اتَّقُوا اللَّهَ) ... تقوا به صورت عمل صالح در خصوص نزديكى با حرث است، و
خلاصه مىخواهد بفرمايد در نزديكى با زنان از حدود خدا تعدى نكنيد و پاس حرمت خدا
را بداريد، و محارم خدا را هتك مكنيد و مراد از جمله: (وَ اعْلَمُوا
أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ) ... تشويق به تقوا و شكافتن معناى آن است،
مىفرمايد از روز لقاى اللَّه و سوء حساب بترسيد، هم چنان كه در آيه سوره حشر هم
كه مىفرمود: (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما
تَعْمَلُونَ) ... تقوا به معناى ترس از خداست، و اطلاق كلمه (بدانيد) و
اراده لازمه آن كه همان مراقبت و تحفظ و اتقا باشد، امرى است كه در كلام شايع است،
از آن جمله خداى عز و جل فرموده:(وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ
يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ)[2] كه منظور از
آن لازمه آن است، كه همان تقوا باشد، يعنى بترسيد و پروا داشته باشيد، از حائل شدن
خدا ميان شما و دلهايتان، و چون عمل صالح و ترس از روز حساب از لوازم خاصه ايمان
بود، لذا در آخر كلام فرمود:(وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ)، همانطور كه
ديديم در آيه سوره حشر عنوان مؤمنين را در اول آيه آورده فرمود:(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا).
بحث روايتى
[ (در ذيل آيات گذشته مربوط به حيض، طهارت ...)]
در الدر
المنثور است كه احمد. و عبد اللَّه بن حميد. و دارمى، و مسلم، و ابو داود، و
ترمذى، و نسايى، و ابن ماجه، و ابو يعلى، و ابن منذر، و ابو حاتم، و نحاس. (در
كتاب ناسخش)، و ابو حيان، و بيهقى (در سنن خود)، همگى از انس روايت كردهاند كه يهود
وقتى زنانشان حيض مىشدند او را از خانه بيرون مىكردند، و در خوردن و نوشيدن با
او شركت نمىكردند، و در يك خانه با او بسر نمىبردند، مساله از رسول خدا ص سؤال
شد، در پاسخ اين آيه نازل شد، (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ، قُلْ
هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ) ... ، رسول خدا
ص فرمود: با زنان حائض در يك خانه زندگى
[1] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا بترسيد و هر فردى نگران
عملى باشد كه براى فردا از پيش مىفرستد، و از خدا بترسيد، كه خدا به آنچه مىكنيد
با خبر است. سوره حشر آيه 18
[2] و بدانيد كه خدا ميان هر كس و قلب او حائل است. سوره
انفال آيه 24
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 321