نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 303
بعنوان استعاره در عمل زناشويى استعمال شده، و
اين محال است كه در اصل لغت به معناى عمل زناشويى بوده و سپس استعاره شده باشد در
عقد ازدواج، براى اينكه تمامى الفاظى كه عمل زناشويى را افاده مىكنند، كنايات
هستند (و هيچ لفظى در برابر اين عمل وضع نشده)، چون همه مردم گفتگوى از آن را زشت
مىدانند، و با اين حال محال است كسى كه مىخواهد به مخاطب خود از يك عمل مشروع و
پسنديده خبر دهد، و بگويد: من با فلانى ازدواج كردهام، تعبيرى كند كه تنها در
هنگام فحش دادن استعمال مىشود.
اين بود
گفتار راغب[1] و گفتار
درستى است، چيزى كه هست بايد اين را هم مىگفت، كه منظور از عقد علقه زوجيت است،
نه عقد لفظى (كه بين هر ملت و مذهبى در هنگام مراسم ازدواج خوانده مىشود).
[معنا و
مراتب شرك و موارد استعمال كلمه مشرك و كافر ]
و كلمه
(مشركات) اسم فاعل از مصدر اشراك، يعنى شريك گرفتن براى خداى سبحان است، و معلوم
است كه شريك گرفتن مراتب مختلفى از نظر ظهور و خفا دارد، همانطور كه كفر و ايمان
هم از اين نظر داراى مراتبند.
مثلا اعتقاد
به اينكه خدا دو تا و يا بيشتر است و نيز بتها را شفيعان درگاه خدا گرفتن، شركى
است ظاهر، و از اين شرك كمى پنهانتر شركى است كه اهل كتاب دارند، و براى خدا
فرزند قائلند، و مخصوصا مسيح و عزير را پسران خدا مىدانند.
و به حكايت
قرآن مىگويند:(نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ)[2] و اين نيز شرك است،
از اين هم كمى مخفىتر اعتقاد به استقلال اسباب است، اينكه انسان مثلا دوا را شفا
دهنده بپندارد، و همه اعتمادش به آن باشد، اين نيز يك مرتبه از شرك است، و همچنين
ضعيفتر و ضعيفتر مىشود، تا برسد به شركى كه به جز بندگان مخلص خدا احدى از آن
برى نيست، و آن عبارت است از غفلت از خداوند تعالى و توجه به غير خداى عز و جل، پس
همه اينها شرك است.
اما اين باعث
نمىشود كه ما كلمه (مشرك) را بر همه دارندگان مراتب شرك اطلاق كنيم، هم چنان كه
مىدانيم اگر مسلمانى نماز و يا واجبى ديگر را ترك كند، به آن واجب كفر ورزيده،
ولى كلمه (كافر) را بر او اطلاق نمىكنيم، مثلا خداى تعالى ترك عمل حج را كفر
خوانده، و فرموده:(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ
اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ
الْعالَمِينَ)