نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 19 صفحه : 52
نازل شد و
خبر معراج بگوش عتبة بن ابو لهب رسيد، نزد آن جناب آمده، دختر آن جناب را طلاق
داد، و آب دهان به روى حضرتش انداخت و گفت: به رب نجم سوگند كه به نجم كافر شدى،
رسول خدا 6 او را نفرين كرد و عرضه داشت: بار الها سگى از سگها را بر او مسلط
كن.
اين
بود تا آنكه عتبه به شام سفر كرد، در يكى از منزلها پياده شد، و خداى تعالى وحشتى
در دلش بيفكند، به رفقايش گفت: شب هنگام مرا در وسط خود بخوابانيد، آنان نيز چنين
كردند، ولى با همه اين مراقبتها در نيمه شب شيرى آمد و او را كه در بين رفقايش
بود پاره پاره كرد[1].
مؤلف:
طبرسى بعد از نقل اين حديث اشعارى را كه حسان در اين باره سروده نقل مىكند. الدر
المنثور هم اين قصه را به طرقى مختلف روايت كرده[2].
و
در كافى به سند خود از هشام و حماد و غيره روايت كرده كه گفتهاند: از امام صادق
(ع) شنيديم كه فرمود: حديث من حديث پدر من است، و حديث پدرم حديث جد من است، و
حديث جدم (زين العابدين) حديث حسين بن على است، و حديث حسين حديث حسن است، و حديث
حسن حديث امير المؤمنين است، و حديث امير المؤمنين حديث رسول خدا 6 است، و حديث
رسول خدا 6 سخن خداى عز و جل است[3].
[رواياتى
در باره رؤيت قلبى رسول اللَّه 6 خداوند سبحان را]
و
در تفسير قمى به سند خود از ابن سنان روايت آورده كه در ضمن آن گفته است:
امام
صادق (ع) در معناى(/ قابَ قَوْسَيْنِ )
فرمود: چون آن جناب، يعنى رسول خدا 6، نزديكترين خلائق بود به خدا، و آن قدر
نزديك بود كه در شب معراج وقتى به آسمان بالا مىرفتند جبرئيل مرتب مىگفت: جلوتر
برو اى محمد، برو كه در جايى قدم نهادهاى كه نه هيچ ملكى مقرب قدم نهاده و نه هيچ
رسولى مرسل. و اگر روح و جان آن حضرت نمونهاى از آن عالم نبود، هرگز نمىتوانست
به آنجا برسد، و در نزديكى به خدا به حدى رسيد كه خداى تعالى در بارهاش فرمود:(قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى) يعنى بلكه كمتر از دو قوس[4].