نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 495
و جهت دوم
اينكه منت را- البته اگر منتى باشد- به اسلام خود نهادند با اينكه بايد به ايمان
خود گذاشته باشند. و در ذيل آيه گفتيم كه كلمه اسلام را بدين سبب مبدل به ايمان
كرد تا اشاره به جهت دوم كند.
(إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما
تَعْمَلُونَ) اين جمله خاتمه سوره است كه تمامى مطالب سوره را- يعنى آنچه كه نهى
و امر در سوره بود، و آنچه حقايق در آن آمده بود، و آنچه كه از ايمان قومى و عدم
ايمان قومى ديگر خبر داده بود، همه آنها را- تعليل مىكند.
و
مراد از غيب آسمانها و زمين، هر غيبى است كه در خصوص آسمانها و زمين است.
و
يا منظور از آن تمامى غيبها است، چه آنچه كه در اين دو ظرف قرار دارد و چه آنچه
خارج از اين دو ظرف است.
بحث
روايتى [رواياتى در مورد نهى از مسخره كردن يكديگر، بد زبانى و تنابز به القاب،
غيبت و سوء ظن، در ذيل آيات مربوطه گذشته]
در
الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از مقاتل روايت كرده كه در تفسير آيه(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ)
گفته: اين آيه در باره عدهاى از بنى تميم نازل شد كه بلال، سلمان، عمار، خباب،
صهيب، ابن فهيره و سالم مولاى ابى حذيفه را مسخره مىكردند[1].
و
در مجمع البيان مىگويد: آيه(يا أَيُّهَا الَّذِينَ
آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ) در باره
ثابت بن قيس بن شماس نازل شده كه گوشش سنگين بود و هر وقت وارد مسجد مىشد مردم به
او راه مىدادند تا نزديك رسول خدا 6 برسد، و در آنجا بنشيند تا صداى آن جناب را
بشنود.
روزى
گويا براى نماز صبح وارد مسجد شد و هنوز هوا تاريك بود، و مردم از نماز فارغ شده
بودند، و هر كس در جاى خود نشسته بود، او شروع كرد از سر و گردن مردم رد شدن، و
مىگفت راه بدهيد راه بدهيد، تا رسيد به مردى. آن مرد گفت: تو مگر بيش از يك جا
مىخواهى؟ خوب همين جا بنشين. قيس در حالى كه سخت ناراحت بود، همانجا پشت سر آن
مرد نشست، وقتى هوا روشن شد پرسيد اين كيست. گفت: من فلانيم. ثابت گفت آهان پسر
فلان زنى! و نام مادرش را برد. و اين رسم جاهليت بود كه مردم را با نام بردن از
مادرشان