نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 487
و اينكه
گفتيم دو احتمال دارد، بدين جهت است كه توبه از جانب خدا دو گونه است: يك توبه خدا
قبل از توبه بنده است، و آن به اين است كه به بنده خود رجوع نموده، او را موفق به
توبه مىنمايد، هم چنان كه فرموده:(ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا)[1]، و يك توبه ديگرش بعد از توبه بنده است، يعنى
وقتى بندهاش توبه كرد، دوباره به او رجوع مىكند تا او را بيامرزد و توبهاش را
بپذيرد، هم چنان كه فرموده:(فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ
يَتُوبُ عَلَيْهِ)[2].
[توضيح
دلالت آيه:(يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ
أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا ...)
بر نفى و رد تفاخر به انساب و نژادها و طبقات]
كلمه
شعوب جمع شعب - به كسره شين و سكون عين- است و- به طورى كه در
مجمع البيان[3] گفته- به
معناى قبيله بزرگى از مردم است، مانند قبيله ربيعه و مضر. و كلمه قبائل
جمع قبيله است كه جمعيتى كوچكتر از شعب است و تيرهاى از آن است
مانند تيم كه يكى از تيرههاى مضر است.
بعضى[4]
هم گفتهاند: مطلب به عكس است، و شعوب جمعيتهاى كمتر از قبائل است به طورى كه چند
شعب يك قبيله را تشكيل مىدهد. و اگر اين جمعيتها را شعب خواندهاند چون از يك
قبيله منشعب مىشوند.
راغب
مىگويد: شعب عبارت است از قبيلهاى كه از يك قبيله ديگر منشعب گردد، و جمع آن
شعوب مىآيد، در كلام خداى عز و جل هم آمده(شُعُوباً وَ قَبائِلَ). و اما كلمه شعب در
مورد زمين عبارت است از دامنه چند دره كه اگر از طرف دامنه نگاه كنى به نظرت
مىرسد يك زمين است كه در آخر، چند شقه شده، و اگر از طرف درهها نگاه كنى به نظرت
مىرسد كه چند تكه زمين است كه در آخر يكى شده و لذا بعضى گفتهاند: اين كلمه، هم
به جاى كلمه اجتماع استعمال مىشود، مثلا مىگويى شعبت يعنى من جمع
شدم. و هم به جاى كلمه تفرقه استعمال مىشود، مثل اينكه مىگويى شعبت
يعنى من جدا شدم[5].
[1] سپس به ايشان مراجعه مىكند تا ايشان توبه كنند. سوره توبه،
آيه 118.
[2] پس هر كس بعد از ظلم و گناهش توبه كند و خود را اصلاح نمايد
خدا هم به او برمىگردد، و توبهاش مىپذيرد. سوره مائده، آيه 39.