نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 150
است. و در
مجمع البيان گفته: كلمه زخرف به معناى كمال زيبايى هر چيز است و از
همين جهت طلا را هم زخرف مىگويند. و وقتى گفته مىشود: زخرفه
زخرفة معنايش اين است كه فلان چيز را زينت كرد و زيبايش نمود. و باز به همين
جهت نقش نگار و تصاوير را زخرف مىگويند. و در حديث آمده كه رسول خدا
6 (در فتح مكه) بيرون كعبه ايستاد و داخل آن نشد، تا آنكه دستور داد زخرف آن را
دور ريختند[1]. و بقيه
الفاظ آيه روشن است.
(وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ
رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ) كلمه ان نافيه
است. و كلمه لما به معناى الا است. و معناى جمله اين است
كه: آنچه از مزاياى معيشت گفتيم چيزى نيست، جز متاع زندگى دنياى ناپايدار و فانى و
بى دوام.
(وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ)- مراد
از آخرت به قرينه مقام، زندگى آخرت است، البته زندگى با سعادت آخرت.
گويا زندگى اشقياء جزء زندگى به شمار نمىآيد.
و
معناى آيه اين است: زندگى آخرت كه همان زندگى نيكبختان سعيد است (چون زندگى
دوزخيان زندگى نيست)، به حكمى از خداى تعالى و به قضايى از او مختص است به متقين.
و اين اختصاص و انحصار تا اندازهاى مؤيد آن معنايى است كه ما قبلا براى
جمله مردم در دنيا امت واحدهاى بودند ذكر كرديم.
[وصف
حال كور دلان روى گردان از ذكر خدا، كه قرين شيطانى دارند و در عين ظلالت خود را
راه يافته مىپندارند]
(وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ
قَرِينٌ) در باره كسى گفته مىشود عشى ، يعشى ،
عشا - از باب علم يعلم- كه چشمانش دچار آفتى شده باشد كه هيچ نبيند، و يا
تنها شبكور باشد. و در باره كسى گفته مىشود عشا ،
يعشوا ، عشوا و عشوا - از باب نصر ينصر- كه خود را به
كورى و يا شبكورى زده باشد، بدون اينكه در چشمانش آفتى باشد. و كلمه
نقيض از مصدر تقييض است كه هم به معناى تقدير است، و هم چيزى را
نزد چيزى بردن. مىگوييم قيضه له يعنى فلانى را نزد فلان كس آورد.
بعد
از آنكه گفتار به ذكر متقين منتهى شد كه آخرت نزد خدا خاص ايشان است، اين موقعيت
پيش آمد كه چيزى از سر انجام معرضين از حق كه خود را از ياد رحمان به كورى مىزنند
بگويد، و به مال امر آنان اشاره نمايد، و بفرمايد اينكه خود را از ياد خدا به
كورى