نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 580
و نيز از
اين قبيل است آياتى كه دلالت مىكند بر شهادت دادن اعضاى بدن انسانها و به زبان
آمدن و سخن گفتنشان با خدا، و پاسخ دادن به سؤالات او، مخصوصا ذيل آيات مورد بحث
كه در همين نزديكى گذشت كه اعضا مىگويند:(أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ
...) در اينجا ممكن
است كسى بگويد: اگر غير از انسان و حيوان، ساير موجودات از نباتات و جمادات هم
شعور و اراده داشته باشند، بايد آثار اين شعور از آنها نيز بروز كند و همان آثارى
كه انسانها و حيوانات از خود نشان مىدهند، آنها نيز نشان دهند، اينها داراى
علمند، و فعل و انفعالهاى شعورى دارند، آنها نيز بايد داشته باشند، و حال آنكه
مىدانيم ندارند؟
در
پاسخ مىگوييم: هيچ دليلى نداريم بر اينكه علم داراى يك سنخ است تا وقتى مىگوييم:
نباتات و جمادات هم شعور دارند، آثار شعور واقع در انسان و حيوان نيز از آنها بروز
كند. ممكن است شعور هم براى خود مراتبى داشته باشد و به خاطر اختلاف مراتب، آثارش
نيز مختلف گردد.
علاوه
بر اينكه آثار و اعمال عجيب و متقنى كه از نباتات و ساير انواع موجودات طبيعى در
عالم مشهود است، هيچ دست كمى از اتقان و نظم و ترتيبى كه در آثار موجودات زنده
مانند انسان و حيوان مىباشد، ندارد.
بحث
اجمالى فلسفى [ (در باره علم داشتن موجودات مادى و غير مجرد)]
در
فلسفه در مباحث علم اين معنا محقق شده كه اولا علم عبارت است از حضور چيزى براى
چيز ديگر، و ثانيا علم با وجود مجرد مساوى است، چون مجرد چيزى است كه آنچه از كمال
كه براى او فعليت يافته، نزدش حاضر باشد، و ديگر چيزى براى او بالقوه و فعليت
نيافته نباشد، و عين اين تعريف در مورد علم نيز صادق است، پس هر وجود مجردى كه
ممكن باشد وجود پيدا كند، براى ساير مجردات حاضر است، و نيز ساير مجردات هم براى
او حاضرند، و خلاصه آنچه كه براى يك مجرد ممكن به امكان عام باشد، براى مجرد مفروض
ما بالضروره هست.
پس
هر عالمى مجرد است، و همچنين هر معلوم نيز مجرد است، و اين دو قضيه به عكس نقيض
منعكس مىشود، به اينكه ماده و آنچه كه از ماده تركيب يافته، نه مىتواند عالم
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 580