نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 442
نعمت خدا به
جا مىآورند. نعمتهايى كه همه بر يگانگى او در ربوبيت و الوهيت دلالت دارد. در
تفسير جمله(وَ
سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ)[1] و جمله(وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ)[2]، گفتيم كه مصداق شاكرين- البته شاكرين به حقيقت معناى
كلمه- همانا مخلصين- به فتحه لام- هستند بدانجا مراجعه فرماييد.
[معناى
اينكه در باره مشركين فرمود:(وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ
حَقَّ قَدْرِهِ)]
(وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ...) قدر هر
چيز، همان مقدار و اندازه آن است، حال يا اندازه حجمش، يا عددش، يا وزنش، يا امثال
آن. ولى همين كلمه را به طور استعاره در امور معنوى هم، يعنى در مقام و منزلت نيز
به كار مىبرند.
پس
اينكه فرمود: و نمىتوانند خدا را آن طور كه حق اندازهگيرى او است، اندازه
بگيرند ، تمثيلى است براى اينكه مردم آن طور كه بايد خدا را نمىشناسند، چون
از حيث معاد و برگشت اشياء به او، كه جمله(وَ الْأَرْضُ
جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ)- تا آخر
سوره- آن را افاده مىكند او را نمىشناسند. چون در اين جمله اين معنا را خاطر
نشان مىكند كه در روز قيامت تمامى اسباب از سببيت مىافتند و دست خلق از همه آنها
بريده مىشود، تنها يك سبب مىماند و آن هم خداى مسبب الاسباب است. و در آن روز
زمين را قبضه مىكند، آسمانها را درهم مىپيچد، و براى مردن همه زندهها، و زنده
شدنشان در صور مىدمد، و زنى به نور پروردگارش نورانى مىگردد، و كتاب را
مىگذارند و انبياء و شهداء را مىآورند، و بين خلق داورى مىشود، و هر كسى آنچه
را كه كرده به طور كامل دريافت مىكند، و مجرمين را به سوى آتش و متقين را به سوى
بهشت مىبرند. خوب، خدايى كه چنين شانى در مالكيت و تصرف دارد اگر كسى او را با
اين شؤون بشناسد، همين شناسايى ايجاب مىكند كه تنها به سوى او روى آورد و به كلى
از غير او اعراض كند.
و
ليكن مشركين چون ايمانى به معاد ندارند پس در حقيقت قدر خدا را به حقيقت قدردانى
ندانسته و نشناختهاند، و بدين سبب بوده كه از پرستش او اعراض نموده به پرستش غير
او پرداختهاند.
(وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ) منظور از
كلمه أرض كره زمين است با همه اجزأ و اسبابى كه در آن در يكديگر