نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 330
روايت كرده
كه گفت: شخصى از رسول خدا 6 از معناى جمله(وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ
لِلنَّاسِ) پرسيد: فرمود:
اينكه در استهزاء و توهين به اشخاص دهن كجى نموده لوچه آويزان كنى[1].
و
در مجمع البيان در ذيل جمله(إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ
لَصَوْتُ الْحَمِيرِ) گفته كه: از امام صادق (ع) روايت
شده كه فرمود: منظور، عطسه كردن به صداى بلند و زشت است، و همچنين اينكه كسى در
سخن گفتن صداى خود را به طور ناخوشايندى بلند كند، مگر اينكه در حال دعا يا قراءت
قرآن باشد[2].
مؤلف:
و در همه اين معانى كه گذشت مخصوصا در مساله عاق والدين، روايات بسيار زيادى هست
كه به منظور اختصار از نقلش خوددارى كرديم.
گفتارى
در داستان لقمان و پارهاى از كلمات حكمت آميزش در دو فصل
[1-
شخصيت و داستان لقمان و حكمت داده شدنش، در روايات]
فصل
اول نام لقمان در كلام خداى تعالى جز در سوره لقمان نيامده، و از داستانهاى او جز
آن مقدار كه در آيات(وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ
أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ...) آمده، سخنى نرفته است، ولى در
داستانهاى او و كلمات حكمت آميزش روايات بسيار مختلف رسيده، كه ما بعضى از آنها را
كه با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل مىكنيم.
در
كافى از بعضى راويان اماميه، و سپس بعد از حذف بقيه سند، از هشام بن حكم روايت
كرده كه گفت: ابو الحسن موسى بن جعفر (ع) به من فرمود: اى هشام خداى تعالى كه
فرموده:(وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ)
منظور از حكمت فهم و عقل است[3].
و
در مجمع البيان گفته: نافع از ابن عمر روايت كرده كه گفت: از رسول خدا 6 شنيدم
مىفرمود: به حق مىگويم كه لقمان پيغمبر نبود، و ليكن بندهاى بود كه بسيار فكر
مىكرد، و يقين خوبى داشت، خدا را دوست مىداشت، و خدا هم او را دوست بداشت، و به
دادن حكمت به او منت نهاد.