نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 275
عدمى هستند،
و برگشتشان به افاضه نكردن خداست، و به همين جهت آن را تعليل كرد به(بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ)، آنچه به دست خود از پيش فرستادند، و همين تعليل
آوردن در طرف سيئه و نياوردن آن در طرف رحمت، اشاره است به اينكه رحمت، تفضل است.
و
تعبير در رحمت به فرحوا و در سيئه به(إِذا هُمْ يَقْنَطُونَ)، براى اشاره و دلالت بر اين است كه:
نوميدى امرى حادث و چيزى است كه انتظارش نمىرود، چون رحمت و سيئه هر دو به دست
خداست، ولى رحمت خدا واسع است، لذا تعبير به مضارع يقنطون كرد، كه حال
آنان را مجسم كرده باشد، چون مضارع دلالت بر حال هم دارد.
[بيان
عدم منافات اينكه فرمود انسان با اصابه سيئه نوميد مىشود با آنكه فرمود:(إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ ...)]
و
مراد از آيه شريفه بيان اين نكته است كه: مردم نظرشان از ظاهر آنچه از نعمت و نقمت
مىبينند فراتر نمىرود، باطن امر را نمىبينند، همين كه نعمتى به دستشان مىآيد،
خوشحال مىشوند، بدون اينكه بينديشند اين امر به دست خود آنان نيست، و اين خدا است
كه به مشيت خود نعمت را به ايشان رسانده، و اگر او نمىخواست نمىرسيد، و همين كه
نعمتى را از دست مىدهند مايوس مىشوند، تو گويى خدا در اين ميان هيچكاره است، و
از دست رفتن نعمت به اذن خدا نبوده، پس اين مردم ظاهر بين و سطحىاند.
با
اين بيان روشن مىشود كه ديگر هيچ تدافع و ناسازگارى بين اين آيه و آيه سابق كه
مىفرمود:(وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ
إِلَيْهِ ...)، نيست، براى اينكه مدلول آيه مورد بحث اين است
كه: مردم ظاهر بين و سطحى نگر هستند، وقتى نعمتى به دستشان مىرسد خوشحال مىشوند،
و چون از دست مىدهند نوميد و مايوس، و مدلول آيه سابق اين است كه وقتى نعمتى
بدستشان مىرسد خوشحال مىشوند، و چون از دست مىدهند خدا خدا مىكنند، در حالى كه
از آنچه از دست دادهاند نوميد، و از اسباب آن مايوسند، تنها به خدا بازگشت
مىكنند، پس منافاتى بين دو آيه نيست.
و
چه بسا بعضى[1] از مفسرين
از اين شبهه جواب دادهاند كه: مردم مورد نظر در دو آيه مختلفند، مراد از
مردم در آيه سابق غير از مراد از مردم در آيه مورد بحث است، و به فرضى هم يكى
باشند خدا خدا كردنشان در يك حال است، و نوميدىشان در حالى ديگر .
بعضى[2]
ديگر گفتهاند: خدا خدا گفتن زبانى از باب عادت است، و منافات ندارد كه همين
شخص در دل نوميد باشد ولى خواننده به سستى هر دو جواب واقف است.
جواب[3]
سومى كه دادهاند اين است كه: مراد از نوميدى ايشان اين است كه كار