نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 207
جمع مبطل
است، و مبطل كسى را گويند كه قول باطلى را آورده باشد، و نيز به كسى مىگويند كه
حق را باطل كند، يعنى ادعا كند كه باطل است، از اين دو معنا معناى دوم با آيه
مناسبتر است، هر چند كه ممكن است معناى اول مراد باشد.
و
ظاهر تعبير در جمله(وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا ...)
اين است كه مىخواهد عادت را نفى كند، و بفرمايد: عادت تو چنين نبوده كه قبل از
اين كتابى بخوانى، و يا بنويسى، و آيه شريفه(فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ)[1]،
نيز بر اين معنا دلالت دارد.
[احتجاج
بر اثبات اينكه قرآن نازل از ناحيه خداى سبحان است]
بعضى[2]
از مفسرين گفتهاند: جمله مذكور مىخواهد قدرت را نفى كند، و بفرمايد:
تو
قبل از اين نمىتوانستى بخوانى، و بنويسى، ولى وجه اول با سياق حجت و استدلال
سازگارتر است، چون آيه شريفه در مقام اقامه حجت بر حقانيت قرآن است، و مىخواهد
اثبات كند كه اين كتاب از ناحيه خدا نازل شده و در اثبات اين مدعا كافى است كه نفى
عادت از وى بشود و لازم نيست كه نفى قدرت بشود.
و
اگر كلمه تخطه را مقيد به قيد بيمينك كرد، و فرمود: تو
عادت نداشتى كه كتابى را با دست خود بنويسى، خواست تا نوعى تمثيل آورده در نتيجه
مطلب را تاكيد كرده باشد، مثل اينكه كسى بگويد: من فلانى را با چشم خود ديدم، و يا
فلان مطلب را با اين دو گوش خود شنيدم.
و
معناى آيه اين است كه: عادت تو قبل از نزول قرآن چنين نبود كه كتابى را بخوانى، و
نيز اين نبود كه كتابى را با دست خود بنويسى- خلاصه تو نه مسلط بر خواندن بودى، و
نه مسلط بر نوشتن، چون امى و بى سواد بودى- و اگر غير اين بود يعنى بر خواندن و
نوشتن مسلط مىبودى، مبطلان كه همواره مىخواهند حق را باطل معرفى كنند بهانه به
دست آورده، براستى در حقانيت دعوت تو به شك مىافتادند، ليكن از آنجايى كه خوب
نمىتوانستى بخوانى و بنويسى، و سالها است كه مردم تو را به اين صفت مىشناسند،
چون با تو معاشرت دارند، ديگر هيچ جاى شكى برايشان باقى نمىماند، كه اين قرآن
كتاب خدا است، و خدا آن را بر تو نازل كرده، از بافتههاى خودت نيست، و چنين نيست
كه از كتابهاى قديمى، داستانها و مطالبى اقتباس كرده، و به اين صورت درآورده باشى،
و ديگر مبطلان نمىتوانند آن را ابطال نموده، و به اين عذر اعتذار جويند.
[1] مدتها قبل از نبوت در ميان شما زيستم. سوره يونس، آيه 16.