نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 470
را تاخير اندازد و او است كه با كلماتش حق
را به كرسى نشانده باطل را باطل و نابود مىسازد.
پس خود رسول خدا 6 نيز در اينكه عرضه داشت(رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ) به ربى رجوع كرد كه رب او و
رب مردم است و از او خواست تا به رحمتش حكم كند و از او استعانت جست تا عليه آنچه
باطل است و ايشان آن را مىپرستند قيام نمايد و آن عبارت از اين بود كه دين باطل
خود را به اوصافى كه در آن نبود وصف مىكردند و دين حق را به طعنههايى كه از آن
مبرا است مذمت مىكردند.
از آنچه گذشت نكتههايى كه در آيه است- از آن جمله التفاتى كه از
خطاب (قل) به غيبت (قال) به كار رفته و نيز نكته اينكه اول از خداى تعالى تعبير
به ربى نمود و بار دوم به ربنا و نيز نكته اينكه چرا به
دو وصف رحمان و مستعان توصيف نمود و همچنين ساير نكات
آيه- روشن گرديد.
بحث روايتى [رواياتى در ذيل آيه:(
إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ) ...(حَصَبُ جَهَنَّمَ ) و محاجه يكى از مشركين با پيامبر 6 بعد از نزول اين آيه]
در مجمع البيان در ذيل آيه(وَ حَرامٌ
عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها ...) گفته كه: محمد بن
مسلم از امام ابى جعفر (ع) روايت كرده كه فرمود: هر قريهاى را كه خداى عز و جل
هلاك گرداند ديگر بر نمىگردند[1].
و در تفسير قمى در روايت ابى الجارود، از امام ابى جعفر (ع) آمده كه
فرمود: وقتى اين آيه، يعنى آيه(إِنَّكُمْ وَ ما
تَعْبُدُونَ (مِنْ دُونِ اللَّهِ) حَصَبُ جَهَنَّمَ)
نازل شد، اهل مكه از شنيدن آن دچار وحشت زيادى شدند. پس عبد اللَّه بن زبعرى وارد
مكه شد، ديد كه كفار قريش همه در باره اين آيه گفتگو مىكنند، ابن زبعرى پرسيد:
اين حرف محمد است؟ گفتند: آرى.
گفت: اگر خودش اعتراف به آن كند من با او مخاصمه مىكنم. پس او و
محمد را يك جا ملاقات دادند، ابن زبعرى پرسيد: آيا اين جملهاى كه قرائت كردى در
باره ما و خدايان ما تنها است، يا در باره همه امتهاى بتپرست، و خدايان ايشان
است؟ فرمود: بلكه در باره شما و خدايانتان و همه امتها و خدايانشان، است، الا آن
كسانى كه خدا خودش استثناء كرده. ابن زبعرى گفت: قسم به خدا الآن تو را مجاب خواهم
كرد، مگر تو نبودى كه در باره عيسى ثناى