responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 14  صفحه : 164

از جمعى از مفسرين نقل شده كه در معناى اين دو حرف چيزهايى گفته‌اند كه شان بحث تفسيرى اجل از آن است كه در آن، آن چنان سخنانى ايراد شود، و در آنها و امثال آنها بحث شود، و ما به زودى در بحث روايتى آينده ان شاء اللَّه تعالى بدانها اشاره مى‌كنيم.

كلمه شقاوت خلاف سعادت است، راغب مى‌گويد: شقاوت و سعادت از نظر نسبت مثل همند، هم چنان كه سعادت دو نوع است: يكى سعادت دنيوى، و يكى سعادت اخروى، و سعادت دنيوى هم سه قسم است، سعادت نفسى و بدنى و خارجى، همچنين شقاوت، دنيوى و اخروى است، و دنيوى آن نفسى و بدنى و خارجى است، تا آنجا كه مى‌گويد: بعضى از علماى لغت گفته‌اند: گاهى كلمه شقاوت در جاى تعب و دشوارى استعمال مى‌شود، مثلا مى‌گويند: شقيت فى كذا- در اينكار خسته شدم و نيز گفته‌اند:

هر شقاوتى تعب است، ولى هر تعب شقاوت نيست، پس تعب اعم از شقاوت است، اين بود كلام راغب‌[1] و بنا بر اين معناى آيه مورد بحث اين مى‌شود كه ما قرآن را نازل نكرديم براى اينكه تو خود را به تعب اندازى و در راه تبليغ آن و وادارى مردم به قبول آن به ستوه آيى.

[توضيحى در مورد تذكره بودن قرآن كريم‌(لِمَنْ يَخْشى‌)]

(إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى‌ تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى‌) كلمه تذكره به معناى ايجاد ذكر (يادآورى) در شخصى است كه چيزى را فراموش كرده، و چون انسان كليات حقايق دين را به فطرت خود در مى‌يابد، مثلا مى‌فهمد كه خدايى هست، و آن هم يكى است، چون ممكن نيست واجب الوجود دو تا باشد، و مى‌داند كه الوهيت و ربوبيت منحصر در او است و مساله نبوت و معاد و غير آن را به و جدان خود درك مى‌كند، پس اين كليات ودائعى است كه در فطرت هر انسانى سپرده شده، چيزى كه هست انسان به خاطر اينكه به زندگى زمينى مى‌چسبد و به دنبال اشتغال به خواسته‌هاى نفس از لذائذ و زخارف آن سرگرم مى‌شود، ديگر در دل خود جايى خالى براى غرائز فطرى خود نمى‌گذارد، در نتيجه آنچه را خدا در فطرت او وديعه گذاشته فراموش مى‌كند، و اگر دوباره در قرآن اين حقايق خاطر نشان مى‌شود، براى يادآورى نفس است تا بعد از فراموشى دوباره به يادش آيد.

و معلوم است كه اين نسيان در حقيقت نسيان نيست، بلكه اعراض و روگردانى است، و گر نه كسى نداى و جدان را فراموش نمى‌كند، و اگر نام فراموشى بر آن اطلاق كرده‌اند به نوعى عنايت است، و مى‌خواسته‌اند بفهمانند از نظر بى‌اعتنايى به آن با فراموشى فرقى‌


[1] مفردات راغب، ماده شقا .

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 14  صفحه : 164
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست