نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 59
براى بنى اسرائيل نشان مىدهد طورى نبوده كه
به كلى آنان را از بين برده و استقلال و مملكتشان را از ايشان گرفته باشد، به خلاف
داستان بخت النصر كه همه آنان و آقايى و استقلالشان را تا زمان كورش به كلى از بين
برد. آن گاه كورش بعد از مدتى همه آنان را جمع نموده و سر و صورتى به زندگيشان
داد. بار ديگر روميان بر آنان دست يافتند و قوت و شوكتشان را گرفتند و ديگر تا
زمان اسلام نتوانستند قد علم كنند.
و اين احتمال هيچ وجه بعيدى در آن نيست مگر همانى كه در تفسير آيات
مورد بحث به آن اشاره كرديم، و آن اين بود كه از آيات برمىآيد منقرض كننده بنى
اسرائيل در هر دو نوبت يك طايفه بودهاند، و گرنه نمىفرمود(ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ)
زيرا اين عبارت اشعار بر اين دارد كه خداوند بنى اسرائيل را نيرو بخشيد تا
توانستند بر دشمنان بار اول خود غلبه كنند و تلافى در آوردند و جمله(فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا
وُجُوهَكُمْ) اشعار بر اين دارد كه براى نوبت دوم بر همان دشمنان غلبه يافتهاند.
چون ظاهر اين است كه ضمير جمع در اين جمله به همان جمله(عِباداً لَنا) برگردد.
و ليكن اين تنها اشعارى است بدون اينكه ظهور داشته باشد، چون عبارت
با اين احتمال هم مىسازد كه جبران حمله اول به دست قومى غير از بنى اسرائيل انجام
شده باشد يعنى خداوند به دست مردمى ديگر انتقام بنى اسرائيل را از دشمنانشان گرفته
باشد، و بنى اسرائيل از اين پيشامد سود برده باشند و ضمير جمع هم به گروهى برگردد
كه از سياق استفاده مىشود، و همانطور كه گفتيم سياق هم ظهور در اين ندارد كه
مبعوثين در مرتبه دوم همان مبعوثين در مرتبه اولند، بلكه با غير ايشان هم مىسازد.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 59