نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 395
را كنار گذاشته بودند، تازه مىگوييم اين در
آخرين روزهايى بوده كه در ميان مردم بودهاند، و قبل از اينكه چنين تصميمى بگيرند
در ميان مردم با تقيه زندگى مىكردهاند. پس معلوم شد كه سياق هيچ يك از دو آيه
منافاتى با تقيه كردن اصحاب كهف در روزگارى كه در شهر و در ميان مردم بودند ندارد.
و در تفسير عياشى نيز از ابى بكر حضرمى از امام صادق (ع) روايت كرده
كه فرمود: اصحاب كهف نه يكديگر را مىشناختند و نه با هم عهد و ميعادى داشتند بلكه
در صحرا يكديگر را ديده با هم عهد و پيمان بستند، و از يكديگر، يعنى دو به دو عهد
گرفتند، آن گاه قرار گذاشتند كه يك باره مخالفت خود را علنى ساخته به اتفاق در پى
سرنوشت خود بروند[1].
[روايت مشهورى از ابن عباس در نقل داستان]
مؤلف: در معناى اين روايت خبرى است از ابن عباس كه ذيلا نقل مىشود:
در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه و ابن منذر و ابن ابى حاتم از
ابن عباس روايت كردهاند كه گفت: ما با معاويه در جنگ مضيق كه در اطراف روم بود
شركت كرديم و به غار معروف كهف كه اصحاب كهف در آنجا بودند و داستانشان را خدا در
قرآن آورده برخورديم.
معاويه گفت: چه مىشد در اين غار را مىگشوديم و اصحاب كهف را
مىديديم. ابن عباس به او گفت: تو نمىتوانى اين كار را بكنى خداوند اين اشخاص را از
نظر كسانى كه بهتر از تو بودند مخفى داشت و فرمود: (لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ
رُعْباً)- اگر آنان را ببينى پا به فرار مىگذارى و پر از ترس مىشوى
معاويه گفت: من از اين كار دست بر نمىدارم تا قصه آنان را به چشم خود ببينيم،
عدهاى را فرستاد تا داخل غار شده جستجو كنند، و خبر بياورند. آن عده وقتى داخل
غار شدند خداوند باد تندى بر آنان مسلط نمود تا به طرف بيرون پرتابشان كرد. قضيه
به ابن عباس رسيد پس او شروع كرد به نقل داستان اصحاب كهف و گفت كه اصحاب كهف در
مملكتى زندگى مىكردند كه پادشاهى جبار داشت و مردمش را به تدريج به پرستش بتها
كشانيد، و اين چند نفر در آن شهر بودند، وقتى اين را ديدند بيرون آمده خداوند
همهشان را يك جا جمع كرد بدون اينكه قبلا يكديگر را بشناسند. وقتى به هم برخوردند
از يكديگر پرسيدند قصد كجا داريد، در جواب نيت خود را پنهان مىداشتند چون هر يك
ديگرى را نمىشناخت تا آنكه از يكديگر عهد و ميثاق محكم گرفتند كه نيت خود را
بگويند. بعدا معلوم شد كه همه يك هدف دارند و منظورشان پرستش پروردگار و فرار از
شرك