نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 390
بعلاوه در ذيل اين روايت عبارتى است كه ما
آن را نقل نكرديم، چون احتمال داديم جزو روايت نباشد بلكه كلام خود قمى و يا روايت
ديگرى باشد، و آن اين است كه جمله(وَ لَبِثُوا فِي
كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً)
جزو كلام اهل كتاب است، و جمله(قُلِ اللَّهُ
أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا) رد آن است، و حال آنكه در بيان
سابق ما اين معنا از نظر خواننده گذشت كه سياق آيات با اين حرف مخالف است و نظم
بليغ قرآنى آن را نمىپذيرد.
[موارد و جهات اختلاف در روايات راجع به داستان اصحاب كهف]
در بيان داستان اصحاب كهف از طريق شيعه و سنى روايات[1] بسيارى وجود دارد و ليكن خيلى با
هم اختلاف دارند، به طورى كه در ميان همه آنها حتى دو روايت ديده نمىشود كه از هر
جهت مثل هم باشند.
مثلا يك اختلافى كه در آنها هست اين است كه در بعضى از آنها مانند
روايت بالا آمده كه پرسشهاى قريش از آن جناب چهار تا بوده: يكى اصحاب كهف دوم
داستان موسى و عالم و سوم قصه ذو القرنين چهارم قيام قيامت. و در بعضى ديگر آمده
كه پرسش از سه چيز بوده: اصحاب كهف و ذو القرنين و روح. در اين روايات آمده كه
علامت صدق دعوى رسول خدا 6 اين است كه از اصحاب كهف و ذو القرنين جواب بگويد، و
از آخرى يعنى روح جواب ندهد، و آن جناب از آن دو جواب داد و در پاسخ از روح آيه
آمد:(قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي ...) و از آن جواب نداد. و شما خواننده محترم در بيان آيه مذكور متوجه
شديد كه آيه در مقام جواب ندادن نبود و نخواسته از جواب دادن طفره برود بلكه حقيقت
و واقع روح را بيان مىكند پس نبايد گفت كه آن جناب از سؤال در باره روح جواب
نداد.
و از جمله اختلافاتى كه در بيشتر روايات هست اين است كه اصحاب كهف و
اصحاب رقيم يك جماعت بودهاند. و در بعضى ديگر آمده كه اصحاب رقيم طايفه ديگرى
بودهاند كه خداى تعالى نامشان را با اصحاب كهف آورده. ولى از توضيح داستان اصحاب
رقيم اعراض نموده. آن گاه روايت مزبور قصه اصحاب رقيم را چنين آورده كه سه نفر
بودند از خانه بيرون شدند تا براى خانوادههاى خود رزقى تهيه كنند، در بيابان به
رگبار باران برخوردند، ناچار به غارى پناهنده شدند، و اتفاقا در اثر ريزش باران
سنگ بسيار بزرگى از كوه حركت كرده درست جلو غار آمد و آن را بست و اين چند نفر را
در غار حبس كرد.
يكى از ايشان گفت: بياييد هر كس كار نيكى دارد خداى را به آن سوگند
دهد تا اين
[1] تفسير قمى، ج 2، ص 31 و الدر المنثور، ج 4، ص 210، مجمع
البيان، ج 6، ص 415 روح المعانى، ج 15، ص 210.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 390