نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 290
را هدايت كند و جهت اين تبديل سياق
شايد اين باشد كه اگر تبديل نمىكرد و مىفرمود:
هر كه ما هدايتش كنيم، و هر كه ما گمراهش سازيم باعث
مىشد كه شنونده گمان كند ملائكه هم در هدايت و گمراهى بندگان دخالت دارند، و در
اين دو امر با خدا شريكند و آن وقت آيه مشتمل بر تناقضگويى مىشد، براى اينكه
دنبال همين جمله دارد: (فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ
أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ)- به غير از خدا هرگز ولى و
ياورى براى ايشان نخواهى يافت يعنى خواهى ديد ايشان كه ملائكه را اولياى خود
مىپندارند و آنها را معبود خود خيال كرده و مىپرستند به غير خدا اولياى ديگرى
ندارند.
و جمله(وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ
الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ) تا آخر دو آيه معنايش روشن
است زيرا كلمه عمى و بكم و صم جمع اعمى و
ابكم و اصم، به معناى كوران و لالان و كران است و كلمه خبت از خبو
النار به معناى سكونت و آرام شدن شراره آتش است، كلمه سعير هم به معناى زبانه آتش
است، پس معناى آيه اين است كه هر گاه زبانههاى آتش فرو نشست دوباره افروختهترش
مىكنيم.
[معناى جمله:(قادِرٌ عَلى
أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ) و بيان اينكه انسان مبعوث
در قيامت عين انسان دنيايى است نه مانند او]
كفور به معناى جحود و هر دو به معناى انكار از در
لجبازى است، و اين آيه احتجاجى است از خداى سبحان بر مساله قيامت و زنده شدن بعد
از مرگ، عليه كسانى كه آن را بعيد مىشمردند، چون زنده شدن بدن بعد از متلاشى گشتن
را محال پنداشته مىگفتند:
(أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً
أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً)- آيا بعد از آنكه به
صورت اسكلتى در آمديم، و آن اسكلت هم متلاشى و پوسيده شد دوباره با خلقت جديدى
مبعوث مىشويم؟ خداى تعالى در پاسخشان مىفرمايد خلقت بدن در نخستين بار
دليل بر اين است كه چنين چيزى ممكن است، و وقتى ممكن شد ديگر فرقى ميان بار اول و
بار دوم نيست، و خلاصه همين كه خود شما در اين دنيا هستيد و بدنى زنده داريد دليل
بر اين است كه چنين خلقتى محال نيست، و وقتى محال نشد ديگر چه فرقى ميان اين بار و
بار ديگر است.
در اينجا ممكن است به ذهن برسد كه خداوند خلقت بعدى را مثل خلقت قبلى
دانسته نه عين آن پس يك فرد بشر در قيامت مثل آن فردى است كه در دنيا بوده، نه خود
او، در جواب مىگوييم تشبيه و مانند بودن تنها در بدن است كه مورد انكار منكرين
بود، نه جان آدمى كه حافظ وحدت و شخصيت انسان هم در اين دنيا و هم در آخرت است، و
بدان جهت انسان آخرتى عين انسان دنيوى است، نه مانند آن، آرى ملاك يكى بودن حسين
فرزند تقى در دنيا و آخرت همان نفس انسانى او است كه آن هم نزد خداى سبحان محفوظ
است و با مردن
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 290