[تقرير استدلال براى نفى شريك به اينكه اگر با خدا آلههاى مىبود
راهى به سوى خداى ذى العرش جستجو مىكردند(إِذاً
لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا)]
باز هم از خطاب ايشان اعراض نموده خطاب را متوجه رسول خود نمود، و
دستور داد كه با ايشان همكلام شود، و در امر توحيد و شرك نورزيدن با ايشان گفتگو
كند و چون ايشان معتقد به خدايانى غير از خداى تعالى بودند كه هر يك بر حسب اختلاف
درجاتشان جهات مختلف عالم را تدبير مىكنند، يكى اله و رب آسمان، ديگرى اله و رب
زمين، سومى خداى جنگ و چهارمى خداى قريش و همچنين خدايان ديگر ...
و نيز چون اين خدايان را شريكهاى خدا در تدبير عالم مىدانستند قهرا
بايد براى هر يك از آنها بر حسب ربوبيتشان سهمى از ملك قائل مىشدند، و با اينكه
ملك از توابع خلقت است كه به اعتراف خود ايشان مختص به خداى سبحان است، ناگزير
بايد بگويند غير خدا هم مالك مىشود، و وقتى خدايان ديگر را مالك دانستند ناگزيرند
آنها را به جنگ با خدا هم روانه كنند، چون علاقه به ملك غريزى هر مالكى است، و هر
صاحب قدرت و سلطنتى قدرت و سلطنت خود را دوست مىدارد، و قهرا هر يك از خداها نيز
مىخواهند كه با خدا در ملكش منازعه نموده و ملك خداى را از دستش بگيرند و خود به
تنهايى مالك باشند، و عزت و هيمنه سلطنت مختص به او گردد (تعالى اللَّه عن ذلك).
پس خلاصه احتجاج اين است كه اگر آن طور كه شما پنداشتهايد با خداى
تعالى اللَّه ديگرى هم وجود مىداشت آن وقت ممكن مىشد كه كسى غير خدا چيزى از ملك
خدا به چنگ آورد، هر چند كه ملكيت از لوازم ذات فياض خداوندى است، كه وجود هر چيز
از افاضات او است، آن وقت به طور قهر، خدايان در مقام نزاع با خدا برمىآمدند، چون
ملك دوستى و سلطنت خواهى امرى است ارتكازى در تمامى موجودات و همين علاقه به ملكيت
آلهه او را وادار مىكرد تا ملك خداى را از كفش بيرون كرده و او را از عرش خود به
زير بكشند، و روز به روز به ملكيت خود بيفزايند حال به كداميك از اين حرفها ملتزم
مىشوند؟
(تعالى اللَّه عن ذلك).
پس اينكه فرمود:(إِذاً
لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا)
معنايش اين است كه در جستجوى راهى هستند كه باشد به خدا دست يابند، و بر او و ملك
و سلطنت او غالب شوند، و تعبير از خدا به عبارت(ذِي الْعَرْشِ) براى اين بود كه بفهماند اگر در جستجوى
راه به سوى خدا هستند براى اين است كه خدا داراى عرش است مىخواهند عرش او را
بگيرند و بر آن
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 146