نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 64
دراز، وعده داده، مرگ
را از يادشان برده، و از ياد بعث و حساب منصرفشان كرده است، و از سوى ديگر، ايشان
را از فقر و ذلت و ملامت مردم ترسانده، و كليد تمامى اين دامها غافل نمودن مردم از
مقام پروردگار و جلوه دادن زندگى حاضرشان است، بطورى كه چنين مىپندارند كه، اسباب
ظاهرى همه مستقل در تاثير، و خالق آثار خود هستند، و نيز مىپندارند كه خودشان هم،
در استعمال اسباب بر طبق دلخواه خود مستقلند، وقتى اولياى خود را دچار چنين
انحرافى نمود آن وقت به آسانى ايشان را مغرور مىسازد، تا به خود اعتماد كنند، به
خدا، و همه اسباب دنيوى را در راه شهوات و آرزوهاى خود بكار بندند. كوتاه سخن اين
كه خداوند، در آنچه مربوط به زندگى دنيا و آخرت است، به مؤمنين وعدههايى داده، كه
به آنها وفا كرده، و ابليس هم ايشان را دعوت نمود از راه اغفال و جلوه دادن امورى
در برابر اوهام و آرزوهاى بشر كه يا سرانجام بر خلاف واقع در مىآيد و آدمى خودش
مىفهمد كه فريب بوده، و يا اگر به آن رسيده، آن را بر خلاف آنچه كه مىپنداشت
مىيابد، و ناگزير رهايش نموده، باز دنبال چيزى كه آن را موافق خواستهاش بيابد،
مىرود، اين وضع مربوط به دنياى آنها است، و اما در آخرت كه گفتيم همه شؤون آن را
از يادشان مىبرد.
[بيان
اينكه شيطان بر مردم سلطهاى ندارد و فقط دعوت به گناه مىكند و سلطهاش فرع و
نتيجه اجابت دعوت او است]
(وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ
فَاسْتَجَبْتُمْ لِي)- سلطان به طورى كه راغب
گفته: به معناى تمكن از قهر است، و اگر دليل و حجت را هم سلطان گفتهاند، از
اين جهت است كه دليل قدرت و تمكن دارد كه با نتيجههاى خود بر عقول قهر و غلبه كند
و عقلها را تسليم خود نمايد، البته بسيار مىشود كه وقتى كلمه سلطان را مىگويند
مقصودشان شخصى است كه داراى سلطنت است، مانند ملك (پادشاه) و غير او [1].
و ظاهرا مراد
از سلطان، اعم از سلطه صورى و معنوى است، و معناى آيه اين است كه ابليس گفت: من در
دنيا بر شما تسلط نداشتم نه بر ظاهر شما و بدنهايتان كه شما را مجبور به معصيت خدا
كنم و پس از سلب اختيار از شما خواست خودم را بر شما تحميل كنم و نه بر عقلها و
انديشههاى شما، تا به وسيله اقامه دليل، شرك را بر عقول شما تحميل كرده باشم، و
عقول شما ناگزير از قبول آن شده در نتيجه، نفوستان هم