نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 513
(لا
يُظْلَمُونَ ).
آمدن
نفس در قيامت كنايه از حضور نفس در محضر ملك ديان است، هم چنان كه فرموده:(فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ)[1] و ضمير در
جمله عن نفسها به خود نفس بر مىگردد، و در برگشتن ضمير در اضافه به
نفس، به خود نفس هيچ اشكالى ندارد، چون گاهى مقصود از نفس، شخص انسانى است، مانند:(مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ)[2] و گاهى
مقصود از نفس، صرف تاكيد است كه با مؤكد در معنا متحد است، چه اينكه آن مؤكد انسان
باشد، يا غير انسان، هم چنان كه گفته مىشود: انسان نفسه يعنى انسان خودش، و
فرس نفسه، يعنى اسب خودش، و همچنين سنگ خودش، و سياهى خودش، و يا گفته
مىشود: نفس انسان و نفس فرس و نفس حجر، و نفس سواد، يعنى خود انسان و خود
اسب و خود سنگ و خود سياهى و در جمله عن نفسها مقصود از مضاف
يعنى نفس كه به ضمير اضافه شده معناى دومى است، يعنى خودش، و مقصود از مضاف اليه
يعنى ضمير كه به نفس بر مىگردد معناى اولى است يعنى شخص.
و اگر نفس را
به ضمير اضافه كرد براى اين بود كه اگر ضمير را به نفس اضافه مىكرد عبارت به خاطر
تكرار به اضافه ركيك مىشد، و همين مقدار كه ما در باره اين عبارت بحث كرديم كافى
است و حاجتى به آن ابحاث طولانى كه مفسرين در باره آن كردهاند نيست.
[در قيامت
هر كس به فكر خود بوده و از خود دفاع مىكند، دفاعى بىثمر كه آثار اعمال در دنيا
را تغيير نمىدهد]
ظرف
يوم در جمله(يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ
نَفْسِها) متعلق است به جمله(لَغَفُورٌ رَحِيمٌ) كه در آيه
قبلى بود، و مجادله نفس از خودش به معناى دفاع از خويشتن است، چون در آن روز غير
از خودش هر خاطره ديگرى را فراموش مىكند، درست بر خلاف دنيا كه به هر چيزى توجه
دارد جز به خودش، و خودش را فراموش مىكند، و اين نيست جز بخاطر اينكه در قيامت
حقيقت امر براى انسان مكشوف مىشود، و آن اين است كه آدمى بهيچ وجه نبايد به غير
خودش مشغول شود و در حقيقت بايد هميشه به فكر خود باشد.
پس آن روز
شخص مىآيد و در موقف حساب قرار مىگيرد، آن وقت از خود دفاع مىكند و با اصرار هم
دفاع مىكند، و تا آنجا كه مقدور او است عذر مىتراشد.
كلمه
توفى در جمله(وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ
لا يُظْلَمُونَ) از توفيه است، كه