هم چنان كه
قول خاص خود را كلمه ناميده و فرموده:(وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا
لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ)[3] و نيز فرموده:(إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ
قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)[4] و سپس در
باره همان عيسى فرمود:(وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ
رُوحٌ مِنْهُ)[5].
[اشاره به
تعابير مختلف از ايجاد خداى تعالى به: قول، كلمه، امر، اراده و قضاى خدا و بيانى
در باره عدم تخلف اشياء از امر خدا(أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)]
پس از همه
اينها بدست آمد كه ايجاد خداى تعالى يعنى آنچه كه از وجود بر اشياء افاضه مىكند-
كه به وجهى همان وجود اشياء موجود است- همان امر او و قول او و كلمه اوست كه قرآن
در هر جا به يك نحو تعبيرش فرموده، ليكن از ظاهر تعابير قرآن بر مىآيد كه كلمه
خدا همان قول او است، به اعتبار خصوصيت و تعينش.
و از اين
معنا روشن مىگردد كه اراده و قضاى خدا نيز يكى است، و بر حسب اعتبار، از قول و
امر مقدم است، پس خداى سبحان نخست چيزى را اراده مىكند و قضايش را مىراند سپس به
آن امر مىكند و مىگويد باش و او مىشود.
و عدم تخلف
اشياء از امر او را تعليل كرده كه چون قول او حق است، و فرموده:
(وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ يَوْمَ يَقُولُ
كُنْ فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ)[6] كه از آن
بدست مىآيد قول او حق است يعنى ثابت به حقيقت معناى ثبوت است، يعنى عين خارجيت
است
[1] ما اين قضيه را به لوط فهمانديم كه نسل اين مردم در صبحگاهى
قطع خواهد شد. سوره حجر، آيه 66.
[2] و چون بر امرى قضاء براند تنها كافى است بگويد:( موجود) باش،
كه آن امر( موجود) مىشود. سوره بقره، آيه 117.
[3] به تحقيق كلمه خاص ما براى بندگان مرسلمان در سابق گذشته كه
اينان يارى شدگانند.
سوره صافات، آيه 172.
[4] بدرستى كه مثل عيسى در نزد خدا همانند مثل آدم است كه از
خاكش خلق كرد سپس به او گفت( موجود) باش پس( موجود) شد. سوره آل عمران، آيه 59.
[5] و كلمه او و روح اوست كه به مريم القاء نمود. سوره نساء، آيه
171.
[6] او كسى است كه آسمانها و زمين را به حق آفريد، و روزى كه
مىگويد( موجود) باش پس( موجود) مىشود چون قول او حق است. سوره انعام، آيه 73.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 362