رسول خدا 6
هم بر طبق دستور پروردگارش صبر كرد، تا آنجا كه شكنجههاى سختى از دشمن بديد، و
نسبتهاى ناروايى از ايشان شنيد، و در آخر ديگر كاسه صبرش لبريز شد، خداى تعالى
فرمود:(وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما
يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ)[1].
بحث فلسفى
در چگونگى تكليف و دوام آن
در خلال
بحثهاى نبوت، و چگونگى نشو و نماى شرايع آسمانى در ميان بشر- كه ما در اين كتاب گذرانديم-
اين معنا گذشت كه: هر نوعى از انواع موجودات براى خود هدف و غايتى از كمال دارد كه
از بدو پيدايش بسوى آن حد از كمال سير مىكند و با حركت وجوديش آن كمال را جستجو
مىكند و لذا همه حركاتش طورى است كه با آن كمال متناسب است، و تا خود را به آن حد
نرساند آرام نمىگيرد مگر آنكه مانعى در سر راهش در آيد و او را از سير باز بدارد
و قبل از رسيدن به هدف او را از بين ببرد، مثلا درخت به خاطر آفاتى كه به آن
حملهور مىشود از رشد و نمو باز بايستد.
و نيز اين
معنا گذشت كه محروميت از رسيدن به هدف، مربوط به افراد مخصوصى از هر نوع است، نه
نوعيت نوع، كه همواره محفوظ است، و تصور ندارد كه تا آخرين فردش دچار آفت گردد.
يكى از انواع
موجودات، آدمى است كه او نيز غايتى وجودى دارد كه به آن نمىرسد مگر آنكه به طور
اجتماع و مدنيت زندگى كند، دليل و شاهدش هم اين است كه به چيزهايى مجهز است كه به
خاطر آنها از همنوع خود بى نياز نيست، مانند نر و مادگى، و عواطف و احساسات، و
كثرت حوائج و تراكم آنها.
و همين
اجتماع و مدنيت، آدميان را به احكام و قوانينى محتاج مىكند كه با احترام نهادن به
آن و به كار بستن آن، امور مختلف زندگى را منظم ساخته و اختلافات خود