نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 226
پس معناى دو آيه اين
مىشود: سوگند مىخوريم كه ما خلقت نوع آدمى را از گلى خشكيده كه قبلا گلى روان و
متغير و متعفن بود آغاز كرديم، و نوع جن را از بادى بسيار داغ خلق كرديم كه از شدت
داغى مشتعل گشته و آتش شده بود.
[معناى
كلمه بشر و نكتهاى كه در التفات از تكلم به غيب در آيه:(وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ) هست]
در مفردات
گفته: كلمه بشرة به معناى ظاهر پوست و كلمه ادمه به معناى
باطن آنست. عموم ادباء چنين گفتهاند- تا آنجا كه مىگويد- اگر از انسان هم به بشر
تعبير كردهاند به اعتبار هويدا بودن پوست بدن او است، چون ساير حيوانات پوست
بدنهايشان با پشم، مو و يا كرك پوشيده شده است، و در اين كلمه مذكر و مؤنث و
همچنين جمع و مفرد يكسان است، و تنها تثنيه دارد، به يك فرد و جماعتى گفته مىشود
بشر، ولى تنها بر دو فرد آن مىگوييم بشرين ، هم چنان كه قرآن مجيد
فرموده:
(أَ
نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ).
در قرآن كريم
هر وقت جثه و ظاهر بدن انسان مورد بحث باشد از او به بشر تعبير مىشود،
مانند (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً)- او است كه
از آب، بشرى خلق كرد .[1] در جمله(وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً) فعلى در
تقدير است، و تقدير آن و اذكر اذ قال است. و نيز در اين جمله التفاتى
از تكلم با غير به غيبت بكار رفته، چون قبلا مىفرمود: خلق كرديم در
اينجا خدا غايب حساب شده و فرموده چون پروردگارت گفت . و گويا عنايت در
اين التفات مثل آن عنايتى باشد كه در جمله(وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ
يَحْشُرُهُمْ) گذشت، چون اين آيات نيز كشف مىكند از يك خبرى كه بالأخره
به حشر و مساله سعادت و شقاوت دائمى منتهى مىگردد.
علاوه بر
اينكه تكلم با غير كه در آيه قبلى بود از قبيل تكلم بزرگان است كه در هنگام سخن از
خود و خدم و اعوان به عنوان تعظيم كلمه ما را استعمال مىكنند، خداى
تعالى هم ملائكه كرام را در آن مورد با خود به حساب آورده و فرموده:(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا) ولى در اينجا ملائكه مورد خطاب جداى از خدا
به حساب آمدهاند و خداوند به ايشان خبر مىدهد كه مىخواهم آدم را خلق كنم، و شما
بايد بعد از آنكه روحم را در او دميدم به او سجده كنيد، و در چنين مقامى مناسب
نيست تكلم با غير آنجا را تكرار كند- دقت بفرمائيد.