نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 501
راه ايمان قدم
برمىدارند، و اما آن كسانى كه اعمالشان و كفر و ايمانشان استمرار نداشته هر لحظه
عوض مىشود، مدتى كفر از ايشان سرمىزند سپس مبدل به ايمان مىگردد، و يا چندى بر
طريق ايمانند، سپس به كفر مىگرايند و خلاصه هنوز بر يك طريق معين استوار
نشدهاند، از سياق اين آيات خارجاند، و روى سخن در اين آيات با آنان نيست- دقت
فرمائيد.
اين را نيز
بايد خاطرنشان سازيم كه در آيات قبلى وجوه مختلفى از التفات به كار رفته بود،
مانند(كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ) كه در آن خداوند
متكلم مع الغير و در(بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ) غايب اعتبار
شده است، و باز در جمله(فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا) متكلم وحده
و در جمله(وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ) غايب اعتبار شده
است، و وجه آن روشن است، چون تعبير به مثل ارسلناك كه خداوند متكلم با
غير اعتبار شده است بدين جهت بوده كه دلالت كند بر اينكه در اين ميان وسائطى مثلا
از قبيل ملائكه وحى دخالت دارند، و در جمله(بَلْ
لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً) كه خداوند غايب اعتبار شده است براى اين بوده
كه دلالت كند بر اينكه هر امرى چه با واسطه و چه بدون واسطه به مقام الوهيت خداى
تعالى كه قيوم بر هر چيز است برگشت مىكند.
و تعبير به
مثل(فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ
أَخَذْتُهُمْ) براى دلالت بر اين است كه خداى تعالى در حقيقت واسطهاى
كه شريك و يا شفيع او باشد ندارد، آن چنان كه كفار ادعا مىكنند.
آن گاه جمله(تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ) همانطور كه
گفتيم اشاره مىكند به سرانجام كار دو طائفه، و با اين جمله بحث در پيرامون مؤمنين
و مشركين از نظر آثارى كه حق و باطل در عقايد و اعمالشان دارد خاتمه مىيابد.
و بخاطر
داريد كه گفتيم اين آيات نهگانه كه مورد بحث ما است تتمه آيات دهگانه قبل است كه
با آيه(أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً ...) شروع مىشد.
بحث
روايتى
در تفسير
عياشى خالد بن نجيع از جعفر بن محمد (ع) روايت كرده كه در ذيل آيه(أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) فرمود: به محمد بن
عبد اللَّه 6 نيز قلوب طمانينه مىيابند، چون او ذكر خدا و حجاب خداست[1].