اين آيه
تفريع بر مطالب قبل است، و در معناى آن سه وجه گفتهاند:
1- بعضى[1] گفتهاند: كلمه ياس بر
اساس لغت هوازن به معناى علم است و نيز بعضى[2]
گفتهاند كه اين معنا بر مبناى لغت حى كه قبيلهاى از نخع مىباشند
است. و استدلال كردهاند به شعر يكى از شعراى نخع به نام سحيم بن وثيل
رباحى كه گفته است:
و بنا بر اين
لغت، حاصل تفريع اين نمىشود كه وقتى اسباب، قدرت هدايت اينان را ندارند، حتى قرآن
هم اگر كوهها را از جاى بركند و زمين را پاره پاره كند و مردگان را به زبان آورد
باز نمىتواند ايشان را هدايت كند. و چون امر همهاش به دست خداست لذا واجب است
مؤمنين بدانند كه خدا هدايت كفار را نخواسته، چون اگر او مىخواست همه مردم را
هدايت مىكرد، چه مؤمنين را و چه كفار را، اما او كفار را هدايت نكرد و در نتيجه ايشان
راه نيافتند، و نخواهند يافت.
2- بعضى[5] ديگر گفتهاند: معناى كلمه
ياس همان معناى نااميدى است، چيزى كه هست جمله(أَ فَلَمْ يَيْأَسِ) معناى علم را هم متضمن است، و مقصود بيان اين
جهت است كه مؤمنين لازم است بدانند كه خدا هدايت كفار را نخواسته، و اگر مىخواست
همه مردم را هدايت مىكرد، و ايشان از اينكه كفار هدايت شوند براى هميشه نااميد
باشند.
پس در حقيقت
تقدير كلام اين مىشود: ا فلم يعلم الذين آمنوا ان اللَّه لم يشأ هدايتهم و
لو يشاء لهدى الناس جميعا ا و لم ييأسوا من اهتدائهم و ايمانهم يعنى: آيا
كسانى كه ايمان
[1] ( 1 و 2) روح المعانى، ج 13، ص 156، ط بيروت. و الجامع لأحكام
القرآن( تفسير القرطبى ج 9، ص 320، ط بيروت.
[2] ( 1 و 2) روح المعانى، ج 13، ص 156، ط بيروت. و الجامع لأحكام
القرآن( تفسير القرطبى ج 9، ص 320، ط بيروت.
[3] من در آن دره هنگامى كه اسيرم كردند به ايشان گفتم مگر
نمىدانيد من فرزند يكه سوار زهدم هستم.
[4] مگر اقوام نمىدانند كه من همين فرزند اويم- هر چند كه از
سرزمين عشيره خود دور افتادهام.