نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 45
و اين مساله،
يعنى وجوب داخل شدن اهل ثواب به بهشت مبنى است بر يك قاعده عقلى مسلم،
و آن اين است كه وفاى به عهد واجب است، ولى وفاى به وعيد و تهديد واجب نيست، چون
وعده، حقى را براى موعود له نسبت به آنچه كه وعده بدان تعلق گرفته اثبات مىكند، و
وفا نكردن به آن در حقيقت تضييع حق غير و از مصاديق ظلم است، به خلاف وعيد كه حقى
را جهت وعيد كننده جعل مىكند، و صاحب حق واجب نيست كه حق خود را استيفاء كند،
بلكه براى او جايز است كه از حق خود صرفنظر نموده و از آن عقوبت چشم بپوشد، هم
چنان كه مىتواند استيفاء كند. خداى سبحان هم كه به بندگان مطيع خود وعده بهشت
داده بايد ايشان را به بهشت ببرد تا حقى را كه خودش براى آنان جعل كرده ايفاء كرده
باشد، و اما وعيدى كه به گنهكاران داده واجب نيست حتما عملى كند، چون حقى بود كه
براى خودش جعل كرده، هم چنان كه مىتواند حق خود را استيفاء نمايد همچنين مىتواند
از آن صرفنظر كند.
و اما مساله
بيرون نشدن از بهشت بعد از دخول در آن، از مسائلى است كه آيات و روايات بىشمار بر
آن دلالت دارد. و اجماعى كه صاحب مجمع البيان نقل كرده نيز برگشتش به همين آيات و
روايات است، و دليل جداگانهاى نيست، زيرا معنايش اين است كه اجماع كنندگان، از
آيات و يا روايات و يا از عقل همه همين معنا را فهميدهاند، پس دليل مساله كتاب و
سنت و عقل است.
بحث
روايتى
در الدر
المنثور است كه بخارى و مسلم و ترمذى و نسايى و ابن ماجه و ابن جرير و ابن منذر و
ابن ابى حاتم و ابو الشيخ و ابن مردويه و بيهقى- در كتاب الاسماء و الصفات -
همگى از ابو موسى اشعرى روايت كردهاند كه گفت: رسول خدا 6 فرمود:
خداوند سبحان
ظالم را آن قدر مهلت مىدهد كه وقتى گرفتش، ديگر رهايى نداشته باشد، آن گاه اين
آيه را قرائت كرد:(وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِيَ
ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ)[1].
و در همان
كتاب آمده كه ترمذى- وى اين حديث را حسن شمرده- و ابو يعلى و ابن جرير و ابن منذر
و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ و ابن مردويه از عمر بن خطاب نقل كردهاند كه