responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 349

نمود به برادران گفت: من از جاى خود تكان نمى‌خورم و از سرزمين مصر بيرون نمى‌روم تا آنكه پدرم اجازه دهد و يا خدايم حكم كند، كه او خير الحاكمين است . خداوند (هم) به شكرانه اين دو عملش نبوت را در دودمان وى قرار داد.

و نيز از جمله مطالبى كه در برخى از آن روايات آمده اين است كه يوسف (ع) با همسر عزيز ازدواج كرد، و اين همسر عزيز همان زليخا بود كه سالها عاشق يوسف شده و آن جريان‌ها را پيش آورد، بعد از آنكه عزيز در خلال سالهاى قحطى از دنيا رفت يوسف او را به همسرى خود گرفت. و اگر اين حديث صحيح باشد بعيد نيست كه خداوند به شكرانه اين كه او (زليخا) در نهايت گفتار يوسف را تصديق كرده بر عليه خود گواهى داده و گفت:(الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ) او را به وصال يوسف رسانده باشد.

گفتارى در چند فصل پيرامون داستان يوسف‌

1- داستان يوسف در قرآن‌

يوسف پيغمبر، فرزند يعقوب ابن اسحاق بن ابراهيم خليل، يكى از دوازده فرزند يعقوب، و كوچكترين برادران خويش است مگر بنيامين كه او از آن جناب كوچكتر بود. خداوند متعال مشيتش بر اين تعلق گرفت كه نعمت خود را بر وى تمام كند و او را علم و حكم و عزت و سلطنت دهد، و بوسيله او قدر آل يعقوب را بالا ببرد، و لذا در همان كودكى از راه رؤيا او را به چنين آينده درخشان بشارت داد، بدين صورت كه وى در خواب ديد يازده ستاره و آفتاب و ماه در برابرش به خاك افتادند و او را سجده كردند، اين خواب خود را براى پدر نقل كرد، پدر او را سفارش كرد كه مبادا خواب خود را براى برادران نقل كنى، زيرا كه اگر نقل كنى بر تو حسد مى‌ورزند. آن گاه خواب او را تعبير كرد به اينكه بزودى خدا تو را برمى‌گزيند، و از تاويل احاديث به تو مى‌آموزد و نعمت خود را بر تو و بر آل يعقوب تمام مى‌كند، آن چنان كه بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام كرد.

اين رؤيا همواره در نظر يوسف بود، و تمامى دل او را به خود مشغول كرده بود او همواره دلش به سوى محبت پروردگارش پر مى‌زد، و به خاطر علو نفس و صفاى روح و خصايص حميده و پسنديده‌اى كه داشت واله و شيداى پروردگار بود، و از اينها گذشته داراى جمالى بديع بود آن چنان كه عقل هر بيننده را مدهوش و خيره مى‌ساخت.

يعقوب هم به خاطر اين صورت زيبا و آن سيرت زيباترش او را بى‌نهايت دوست مى‌داشت، و حتى يك ساعت از او جدا نمى‌شد، اين معنا بر برادران بزرگترش گران مى‌آمد و حسد ايشان را برمى‌انگيخت، تا

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 11  صفحه : 349
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست